جمعیت مثل همیشه خیابان را زشت کرده بود
همه یک شکل ! همه یک جور ... همه تکرار !
او ماسک داشت ... او فقط یک ماسک داشت
او را کسی نمیدید ... اما ماسک را همه می دیدند
ماسک برای بقیه به یک "جاخالی" بدل شده بود و هرکسی از آموخته هایش استفاده می کرد تا این جاخالی را با کلمه ی مناسبی پر کند
کلمات هم مناسب بودند ! اما مناسب وضع و حال آنهایی که آن کلمات را می ساختند ... مناسب اما نه لزوما صحیح
ماسک می زند ! او زشت است ... ماسک می زند ... او سوخته ! ماسک می زند ! دلقک ! ماسک ؟ این هم نوعی جلب توجه !
جمعیت زشت بود و او ماسک داشت ! جمعیت خنده دار بود او ماسک داشت ... جمعیت در خود می سوخت اما او ماسک داشت ! تنها چیزی که در خیابان جلب توجه می کرد جمعیت بود ! اما او ماسک داشت ...
ناگهان او ... او را دید ! او کسی که ماسک زده بود را دید !
ماسک ! چرا ماسک ؟ ...
مدتی گذشت ... او ماسک می زد و تنها راه می رفت ! تنها می نشست
و از همه مهم تر اینکه ! تنها ماسک می زد
او به سمتش رفت ! مدتی بود او را دنبال می کرد
کنارش نشست ! هیچ چیز نگفت و فقط به او نگاه می کرد !
او نیز از پشت ماسک او را می دید ! شاید این بار او بود که تعجب کرده بود ! یک نفر بدون ماسک که حرف نمی زد و فقط نگاه می کرد
پرسید : "سوالی نداری؟ یا حرفی که پشت این ماسک رو توصیف بکنه ؟"
او گفت : "نه - دوست دارم خودت برام تعریف کنی"
شروع به صحبت کردند ! حرف هایی که از پشت ماسک بیرون می آمدند همه تازه بودند ! همه تفاوت داشتند ... همه همان چیزی بودند که او باید در زندگی پیدا می کرد
با هم قدم زدند ... چقدر خوب بود !
احساس جدیدی در او متولد شد ... !
تا به حال به یاد نمی آورد که تا این حد دوست داشته باشد چیزی را در آغوش بگیرد یا آن را ببوسد
مدتی گذشت ! او همچنان ماسک می زد و او هم با او قدم می زد و با هم حرف می زدند
ناگهان ایستاد - او را در آغوش گرفت ... ماسک را با تمام وجود بوسید
گویی تمام دنیا پشت آن ماسک بود ! گویی همه چیز در محتویات یک ماسک ساده خلاصه می شد
دیگر تاب نیاورد ! به آرامی ماسک را از روی صورت او برداشت تا ببیند پشت این ماسک چیست !
او را دید
آنجا هیچ چیز نبود !
تنها چیزی که آنجا بود همان چیزی بود که باید می بود ! و اما همه چیز در همان ماسک بود
او را در آغوش گرفت ... او را بوسید و ماسک را به آرامی سر جایش قرار داد
حالا دوباره دنیایش را پیش روی چشمانش می دید
چیزی که هیچکس نداشت ! چیزی که هیچکس نمی توانست معنایش کند
چیزی که متعلق به همان کسی بود که توانست به معنایش پی ببرد
و حالا می توانست این جای خالی را با کلمه ی مناسب پر کند
ماسک !