توهم !
این اسمیه که بقیه بهش میدن ! توهم ! توهمی !
هرچیزی که توی ذهن بقیه وجود نداره اسمش میشه توهم ! هرچیزی که همه نمیتونن تصورش کنند میشه توهم
تو میشی یه بیمار که متوهمه !
اینا رو مغز به وجود میاره ! مردم دوست دارن مغزشون هم چیزایی رو به وجود بیاره که وجود دارن !
پس مغز چیکارست ؟ چرا باید چیزی رو بسازه که ساخته شده؟
چیز زیبایی وجود نداره ! اون چیزی که میبینی زیبا نیست
اما اون چیزی که میسازیش زیباست ! دوست داری فقط همون رو ببینی
دوست نداری دیگه به چیز دیگه ای حتی نگاه کنی
میگن سردی - میگن نیستی ! آخه نه میدونن گرما چیه نه میدونن من کجام !
مردم همش دوست دارن تو همونی رو ببینی که میبینن ! همونی رو بگی که می خوای بشنون ! جایی باشی که هستن !
اگه خلاف این باشه تو بیماری ! تو ناهنجاری ! هنجار یعنی همه ی اون چیزایی که همه باهاشون زندگی می کنند !
و ناهنجار اینه که تو ساختیش و داری باهاش زندگی می کنی !
دارو ! میگن دارو بده ! میگن مغز رو خراب می کنه !
اما اگر مغز درست اینیه که تو سر بقیست ! فکر نکنم خرابش زیاد بد باشه !
دوست دارم فاصله ام رو بیشتر کنم ! دنبال یه چیزی می گردم که من رو توی همون خرابه ای که ساختم
با همون دکوراسیون - با همون حس و حال - با همون فاصله و با همون لذت بی وصف نگه داره !
مشکل همه ی آدمای روانی اینه که گاهی نمیتونن به طور کامل برن اونجایی که می خوان ! نصفشون همینجا میمونه !
نصفشون میره اونجا ! برای همین خیلی لذت نمیبرن !
نظرم اینه که مغز باید آدمو ببره اینور اونور - نه بقیه ! بقیه همه میرن یه جا ! اصلا هم جالب نیست !
من الان نصفم اینجاست ! برای همین نمیتونم همه ی اون چیزی رو که میبینم تعریف کنم ! برای همین لالم !
من لالم !
با دو تا بال میشه پر کشید ! ولی با یه بال فقط باید حسرت کشید
من دنبال اون یکی بالم می گردم ! اون یکی بالم !
آره ... !
چرا مشکل دارن باهام ؟
من جایی ام که اگه بفهمن چجوریه باهام میان ! فقط نمیشه بهشون فهموند !
از اون جا همه چیز اینجا کوچیکه ! اصلا دیده نمیشه
آدما هم دیگه دیده نمیشن ! ولی چیزای دیدنی زیادی داره !
منم دوست دارم نشون بقیه بدم خودشون یا نمی خوان یا نمیتونن بیان ببینن !
خیلی دوره از اینجا !
وقتی بارون میاد همه دنبال چترن ! کسی به این فکر نمی کنه که بره رو ابرا ! رو ابرا بارون نمیاد
من خودم اونجا بودم ! رو ابرا هیچوقت هوا ابری نیست ...
اتاقم به هم ریختست ! ولی اونا نمیدونن توی اتاق من چیه ! فقط چیزایی رو میبینن که من خودم اصلا نمیبینمشون
و چیزی که باید ببینن رو نمیبینن ! کاش اینو میدیدن !
اونایی که اینقدر دیوانه تشریف دارن که فکر می کنن میشه یه دنیای دیگه ساخت - همونایی هستن که از عهده ی انجام این کار بر میان
دوست دارم داد بزنم ! لالم نمیتونم حرف بزنم داره بهم فشار میاد !
این شیطان درون من گاهی کنترلم رو به طور کامل به دست میگیره !
خیلی قوی شده ! ولی به نظر خوب میاد ! تا حالا کاری نکرده که من خوشم نیاد ...
پففففففففففففف ... راجع به اینم بعدا توضیح میدم الان نه این حوصله داره بشینه که من توضیفش کنم نه من حوصلشو دارم ! صبح تا شب باهامه دیگه تکراری شده
شاید دیگه از اینجا به بعد هیچکی خوشش نیاد از این وبلاگ !
معلوم نیست دیگه - نه ؟ معلومه ؟
? Bordeline
ولش کن ...
خوبه ...
Close Your Eyes To See
Close Them To Get Close