GoDHeaD :: به نام تفاوت

به نام تفاوت

به نام تفاوت

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از آیدی Unsane در تلگرم استفاده کنید.

یعنی

https://telegram.me/Unsane

لینک کانال تلگرم :

https://telegram.me/Phree

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی
می خوام این نوشته رو با یه جمله طلایی و توضیحش آغاز کنم که هرچه بیشتر توی زندگیم پیش میرم بیشتر بهش میرسم و از محتواش لذت می برم

من حدودن از زمانی که سوم دبیرستان بودم تازه با اینترنت آشنا شدم ! قبلش بنا به دلایل نامعلوم علاقه ای بهش نداشتم و اینقدر در این زمینه کندذهن بودم که فکر می کردم کارت اینترنت رو می خرن و فرو می کنن توی کامپیوتر ( نمیدونم دقیقن کجای کامپیوتر ) و بعد ازش استفاده می کنن مثل کارت تلفن

خلاصه اولین دفعاتی که رفتم توی اینترنت اینقدر هیجان داشتم که خدا میدونه ! و در همون روزها با کشف چیزایی مثل Cheat بازی ها که البته اون زمان کسی نمیدونست میشه اونها رو توی اینترنت پیدا کرد و من کاشفش بودم بین دوستانم ... متوجه یه سری استعدادها شدم ! شاید بارزترین اون استعدادها تواناییم توی برقراری ارتباط بین چیزای به ظاهر بی ربط بود و دیگریش توجه به جزئیات مسائل 

به هر حال مثل خیلی ها - کم کم طوری شد که اگر کسی مشکلات کامپیوتری داشت به اولین کسی که رجوع می کرد من بودم ! و همین شد که استاد تکواندوم هم یکی از طرفدارای ثابت من شده بود ! یکی از دفعاتی که رفته بودم برای عیب یابی سیستمش به من یه سری آیدی یاهو داد و گفت اینها رو توی اکانت من اد کن و بعد بهشون پیام بده و خودتو معرفی کن و بگو که کی هستی و قضیه چی هست و ...

من هم این کار رو انجام دادم ! یکی از اون افراد یه خانمی بودن که حدودن 11 سال از من بزرگتر بودن و از اقوام نزدیک استادم بودن ... من که به ایشون پیام دادم اولین کاری که انجام داد این بود که با استادم تماس گرفت تا صحت داستان رو بررسی بکنه ! اون زمان هم من خیلی اعتبار داشتم پیش مربیم و ایشون هم اینقدر از من تعریف کرده بود که این خانم اومد و سر صحبت رو با من باز کرد و بعد از یه مقدار صحبت خیلی از من خوشش اومد

و خلاصه یادمه قرار شد اون زمان هر 5 شنبه ساعت 11 با هم صحبت کنیم توی اینترنت ! اولین دوست اینترنتیم !

همه اینها مقدمه چینی برای رسیدن به اون جمله طلایی بود - یه شب که خیلی اعصابم داغون بود و داشتم برای ایشون تعریف می کردم که چه مشکلاتی پیش میاد برام و چقدر گاهی اذیت میشم و ... بهم گفت تو پسر فوق العاده باهوشی هستی

من گفتم هوش بالا جز دردسر و عذاب چیزی نداره برای آدم و حداقل اینجایی که من زندگی می کنم فقط باعث پس رفتم شده

و این چیزی بود که در اون زمان واقعن برام اتفاق افتاده بود ! خیلی چیزا رو هنوز با جزئیات کامل یادمه ! به خصوص جریان اخراج از کلاس ها و نشستن جلوی در مدرسه و پفک نمکی خوردن !

خلاصه ایشون بعد از اینکه این جریانات رو براش تعریف کردم گفت : "یادت باشه آدمای باهوش ابزارهای بیشتری دارن"

این جمله توی مغز من همون لحظه چند بار تکرار شد ! کاملن متوجه منظورش بودم ! و به قول خودمون تا آخر خط رو رفتم 

اینکه ابزار چیه و در هر شرایطی چه معنی ای میده !

خلاصه این ارتباط ما به کل 3 - 4 مرتبه ادامه پیدا کرد و بعد من دیگه به علت مشکلاتی که برام پیش اومد به کل به اعماق زمین ( به قول دوستم ) نفوذ کردم و ارتباطم با همه قطع شد و دیگه از این خانم هم اطلاعی پیدا نکردم یعنی نخواستم که بکنم و پل های ارتباطی رو به خودم رو بستم 

اما این جمله مثل 1 چشم جدید بود برای من - که در کنار همه ی اون چیزهایی که تا به حال میدیدم - چیزهایی که بقیه نمیدیدن رو بهم نشون میداد ! 

نکته جالب این بود که ایشون به من گفتن زمانی که بچه بودن یه تصادف وحشتناک کردن ... و در این حادثه چشم چپشون رو به کل از دست داده بودن ! و من فکر می کنم از دست یه همچین آدمی بر میاد که با یه جمله یه چشم اضافه برای دوستش بسازه !

شاید خوب یاد گرفته بود که چطور باید جای خالی اون چشم رو پر بکنه !

و من بارها به این فکر کردم که به فرض نابینایی کامل خیلی وحشتناکه اما افراد نابینا توانایی هایی دارن که هیچ بینایی نداره ! شاید انسان هرگز نمیتونه تا ابد نابینا باشه و به هر نحوی شده - حتا با استفاده از حواس دیگرش - در پی جبران اون حس از دست رفته است و این موضوع باعث شکوفایی استعدادهای عجیبی میشه

اما فکر کردم چقدر بهتره که آدم تلاش کنه در کنار داشتن همه ی حواسش - این استعدادها رو هم شکوفا بکنه !

به هر حال - در هر شرایط سختی این جمله یادم میومد - به دنبال ابزارهای مناسب می گشتم ! گاهی یه ابزار فیزیکی - گاهی نیروی فکری - گاهی آدما ( البته منظورم استفاده ابزاری از آدما نیست ) و در کل در هر شرایطی به دنبال ساختن ابزاری برای حل مشکلم بودم

یکی از مواردی که در ادامه راه بهش رسیدم هنری بود به نام مهندسی اجتماعی که در ارتباطم با آدمای دیگه خیلی کمکم می کرد ! خیلی روش فکر می کردم و سعی می کردم بدون اینکه کسی رو گول بزنم و به قولی حقش رو ضایع کنم یا دروغی بگم - به خواستم برسم ! ساده ترین و حرفه ای ترین راه رسیدن به خیلی چیزها ! 

مثل این بود که بخوای یه لقمه چرب و نرم رو با صحبت از دهن شیری که 3 روزه غذا نخورده در بیاری و بعد هم شیر رو قانع کنی تا بره پی کارش

اینکه توی هر شرایطی طوری فکر کنی که کسی فکر نمی کنه !

حالا بریم سراغ موضوع این پست ( خسته نباشم نه ؟ )

همونطور که اطلاع دارید من در حال حاضر سرباز هستم ! و شاید اطلاع داشته باشید که حداقل در دوره آموزشی ما مرخصی نداریم

نگهبانی های زیادی داریم و تقریبن هفته ای 2 مرتبه باید یک شب تا صبح یا یک 24 ساعت رو نگهبانی بدیم که خوب من این کار رو دوست ندارم اصلن !

و وقتی کاری رو دوست نداشته باشم - سعی می کنم به هر طریقی انجامش ندم ! شاید برای شما هم سوال شده باشه که من چطور توی دوران آموزشی میام خونه !

و این همون چیزیه که سال ها تمرینش کرده بودم و یه جا به دردم خورد ! پادگانی که من توش هستم چند هزار سرباز داره - و بنا به گفته منشی دفتر فرمانده من تنها سربازی هستم که این دوره شخصن با فرمانده کل مرکز ملاقات داشته

راستش 2 روز به این فکر می کردم که چطور و به کمک چه ابزاری میتونم این کار رو انجام بدم و بعد به راه حلی برای انجام دادنش رسیدم 

بعدش توی اتاق فرمانده - پیام فرمانده رو اونطوری که می خواستم به منشی ابلاغ کردم - گرچه خودش حضور داشت اما زمانی که می خواست با فرمانده گروهان ما تماس بگیره من جای 2 3 کلمه رو تغییر دادم که معنی کل پیام عوض می شد ! و منشی هم پیام من رو به فرمانده گروهان ما ابلاغ کرد !

و نتیجه این شد که چیزی که من می خواستم به واقعیت تبدیل شد ! فکر می کنم موضوع حل شده باشه چون تا امروز چند بار مرخصی گرفتم و ممانعتی نشده ! 

و نگهبانی هم بهم نخورده ! گرچه هنوز نمیدونم این موضوع چقدر دوام داره - اما خیلی دعا کردم که دقیقن همونطوری تا آخر دوره پیش بره که برنامه ریخته بودم براش !

دیروز برای بررسی سوابق شخصی و ... ما رو بردن حفاظت اطلاعات و من چون انتهای صف بودم افتادم جز آخرین نفرات !

هر نفر حدودن 1 ربع تا نیم ساعت کارش طول می کشید و ما حدودن 150 نفریم ! من نمیتونستم این موضوع رو تحمل کنم و شاهد اتلاف وقتم باشم 

و باز از ترفند خاص خودم استفاده کردم و مخ فرمانده یگانمون رو جوری شستشو دادم که من رو جلوی چشم بقیه آورد جلوی صف و در کل کارم در عرض 1 ربع راه افتاد و بعد هم طبق نقشه فرار کردم ! خیلی تمیز و استاندارد و شکیل

در تمام این مدت حس می کردم خدا بدجوری هوام رو داره چون من خیلی ریسک می کنم در همه این مراحل و اگر حتا یکی از اینها با شکست مواجه بشن نتیجه اش کاملن برعکس میشه !

از همون روزی که رفتم دفتر فرمانده - اگر پیام همونطوری که فرمانده داده بود ابلاغ می شد من مجبور بودم 2 برابر بقیه توی پادگان نگهبانی بدم !

دیروز اگر در هنگام شستشوی مغزی فرمانده - اون ترفند ریزی که به کار بردم لو می رفت مجبور بودم تا آخر دوره بمونم اونجا !

و حس می کنم خدا یه جاهایی به جام حرف میزنه ! همونطور که همیشه گفتم خدایی که با دلم حسش می کنم و با مغزم قادر به توضیحش نیستم - درون منه و مثل یه تکیه گاه خیلی محکم عمل می کنه ! هرچقدر هم نیرو وارد بکنم و ریسک کنم - حداقل از ثابت بودن این تکیه گاه اطمینان دارم

من ابزارای خودم رو پیدا کردم ! با این ابزارا میشه فرمانده شد و دستور داد ! میشه حتا توی یه پادگان با همه فرق داشت ! میشه همیشه جلوی بقیه بود

امروز خیلی خوشحال بودم و دعا می کردم این خوشحالی تا پایان سربازیم همراهم باشه ... 

من ایده هایی میسازم و از خدا می خوام کمکم بکنه تا همه اونها رو عملی بکنم ! نمیدونم این خدا کجاست ! واقعن همیشه برام سواله 

اما میدونم از رگ گردن بهم نزدیک تره و این جمله خیلی برای من معنی داره ! درونم پیداش کردم

این تکیه گاهِ داستانه ! توجه به جزئیات باعث میشه توی این اهرم جسم رو به خوبی شناسایی کنم ! طوری که احتمال خطا رو در وارد کردن نیرو و نحوه انجام این کار به حداقل برسونم 

و بعد با ارتباط برقرار کردن بین چیزایی که ممکنه هرکسی از نیروی اونها با خبر نباشه - نیرویی ایجاد می کنم که مشکل مورد نظر رو حل بکنه 

و اهرم رو کامل بکنه ! تجربه ساختن این ابزار - این اهرم قوی - مدتیه که زندگی من رو داره به رویاهام نزدیک می کنه و روز به روز توان من رو در ساختن ابزارهای قوی تر بالا می بره !

خیلی ها میگن یه آدم منزوی و گوشه گیر توانایی ارتباط برقرار کردن با بقیه رو نداره - اما من اینطور فکر نمی کنم ! و اتفاقن برعکس - من همیشه سعی می کنم X باشم و همه رو به Y تبدیل کنم ! حتا نحوه ارتباط برقرار کردن با افراد رو هم طراحی می کنم ! درسته ارتباطم خیلی کمه با بقیه اما کافیه

خلاصه که خواستم در مورد این تجربیاتم و به خصوص اون جمله طلایی که من رو به دنیا و خدا و هرچه که اطرافم هست به صورت همزمان پیوند داد صحبت کنم

و اینکه سربازی هیچ کاری فعلن نکرده برام - جز اینکه اعتماد به نفسم رو خیلی برده بالا ! حس مایکل اسکافیلد رو دارم زمانی که فضای هر زندان رو به چیزی که می خواست تغییر میداد و هیچ زندانی نمیتونست اون رو توی خودش نگه داره

و به قول هاوکینگ : In My Mind - I'm Free

امیدوارم هم خودم - و هم اطرافیانم رو بتونم از زندان هایی که زندگی براشون میسازه در بیارم ! شاید ساختن کلید قفل بعضی از زندان ها فقط کار خودم باشه ...

GoDHeaD در ظاهر معنی زیبایی داره اگر به صورت کلمه به کلمه معنی بشه - و در کل هم معنی زیباتری داره ! 

حس می کنم کل این متن رو بشه در این کلمه خلاصه کرد

با تمام این تفاسیر - این دوره رو دوست ندارم ! امیدوارم سریع تر تمام بشه

و خدا کمک کنه تا نقشه بعدی رو عملی کنیم !


نظرات  (۱۴)

سلام
به به کم کم اون ساسانی که فکرشو میکردم داره بیرون میاد 
یادته گفتم "خدا هرچی میخواد رو خوشم امد" 
حالا کم کم این داش ما داره نرم میشه 
حاجی تجربه کن بعضی چیز ها رو تجربه کن درسته میتونی از زیرش دربری و دودرشون کنی ولی بعضی چیز ها رو از دست میدی از نظر ظاهری مثلا یک نگهبانی هست و اکثرا هم اینو میبینن ولی چیز هایی زیادی هست که از دست میدی اینجوری رو که تو رو میشناسم میفهمی اون موقع درک میکنی
چون من در مواقع شرایط چنینی داشتم و باعث شده چیز هایی که د وضعیت عادی نمیفهمم رو بفهمم 
درضمن آخه خدا بگم چیکارت کنه این ایمیلت چی شده نکنه ما رو هم مهندسی میکنی 
حاجی درسته در دودره کردن خوبی ولی منم سعید ام ها هنوز منو نشناختی :دی

پاسخ:
سلام سعید چطوری ؟

آقا راستش چیزی که یه هدفی داشته باشه رو دوست دارم و دنبالش می کنم - مثلن بگن آقا امشب دشمن می خواد حمله بکنه 1 ماه باید نگهبان باشی 

من 2 ماه نگهبانی میدم - اما نه این که هیچ هدفی توش نیست جز اتلاف وقت

من همینجوری کلی توی چشم هستم ! دیروز اومدن از توی کل پادگان از هر 500 نفر 1 نفر رو کشیدن بیرون - اونایی که رزمی کار بودن - تا یه سری تست بگیرن ازشون

بعد از اون 5 6 نفری که انتخاب کرده بودن من رو انتخاب کردن - از 1 پادگان یه نفر - که روز رژه بیاد از این حرکتای موزون در بیاره ! 

یعنی هیچی صبح تا شب می خوان بیگاری بکشن - یا به فرض من قدم بلنده توی سازمان رژه من رو گذاشتن نفر اول - اولین نفرم - کل یگان ما رو من باید تنظیم کنم 

هرکی کج یا بد رژه بره میگن تو تنظیم نبودی - همه اش هم پشت میکروفون وقتی رژه میریم حواسشون به منه و هرکی بد رژه میره به من تذکر میدن

باور کن دیروز داشتم میمردم دیگه از بس کار کشیدن ! بعد تازه بعد از این همه سختی که آدم داره بیهوش میشه بیای نگهبان بایستی ! 

خدایی خودت باشی فکر چاره نیستی براش ؟ باور کن من 2 برابر بقیه سختی می کشم توی رژه ها - اما اونا به این موضوع توجه نمی کنن

واسه همین یکم شرایط رو واسه خودم راحت تر کردم - اما شاید دلیل مهم ترش این بود که خواستم اواخر هفته بهم نگهبانی نخوره

چون مجبورم 1 روز هم که تعطیلم و به فرض میتونم برم یکم ورزش کنم یا یکم پای کامپیوتر بشینم و آزاد باشم وایسم اونجا عذاب بکشم

خلاصه سربازی همینجوری سخت و مسخره هست - آدم دیگه خودش نباید به خودش سخت بگیره - ایشالا خودت میری متوجه میشی

بعد به استعداد درونیت در این موارد هم پی میبری ! 

 خدا تا حالا خیلی هوامو داشته - دعا کن همیشه همینطور باشه

راستی ایمیلم چی شده ؟ راستش 1 هفتست وقت نکردم چکش کنم 

برام دعا کن - یه موضوعی هست که خدا خیلی باید هوامو داشته باشه در موردش 

یه دونه ای 

بنزی !
هر دفعه میام اینجا یه چیز خوب یاد میگیرم...اونم مفتی !!! :دی

جمله باحالی بود البته مصداق من و امثال من نیست...نوش جان دوستان :دی

ببینم میتونی مخ امیر پوردستان و بزنی بشی سرباز نمونه کشوری !!!!! تو میتووووونی :دی

آقا ایشالله همه چی طبق میلت باشه که بریم سراغ نقشه بعدی....20E
پاسخ:
قربونت آرمین جان

فعلن که اوضاع یه مقدار ریخته به هم

خلاصه دعا کن این مرحله اول یعنی آموزشی به خوشی سپری شه

میشه گفت نصفش رفت


سلام 
مرسی ساسان جان خوبم 
تو چطوری ؟
والا اگه این کارای من خوب پیش بره من مشکلی ندارم و سختی زیادی نمیبینم 
راستی این کسری و اینا درست شد؟

پاسخ:
سلام

ایشالا که خوب پیش بره همه چیز

راستش یه بنده خدایی که فرمانده سپاه این اطراف بود یه کاری دست ما داشت

براش انجام دادیم - گفت کاری از دستم بر میاد ؟ گفتم میتونی برام یه سابقه بسیج جور کنی کسری بگیرم ؟ 

گفت الان که رفتی خدمت دیگه نمیشه چون سوابق موقع اعزام چک میشن ! در صورتی که به ما الان گفتن اگر می خواهید اقدام کنید باید سوابقتون رو وقتی آموزشی تمام شد به یگانی که می افتید توش تحویل بدید

حالا نمیدونم این بنده خدا راست گفت یا خواست ما رو از سرش باز کنه

دیگه توکل به خدا ! من که واقعن از نظر روحی ضعیفم - حالا به هرکی بگم می خنده میگه تو که هنوز آموزشی هستی ولی باور کن تا همین جا اینقدر بهم فشار اومده از نظر روحی که خدا میدونه ! 

اصلن دیگه نمیتونم تحملش کنم دلیلش رو هم نمیدونم ! تازه من خدمتم خیلی آسون تره نسبت به خیلی ها منتها بازم برای خودم سخته - خدا رو شکر که باز تا حالا تحملش کردم - من اگه جای اون کسی میبودم که میفتاد یه جایی که نمیتونست بیاد خونه و مجبور بود هر چند ماهی یه بار بیاد - بدون شک فراری می شدم

همین الانش هم خیلی روزا واقعن قفلم ! به فرض امروز 5 شنبست - اما طبق قراری که با افسرمون گذاشته بودم قرار شده بود تا آخر دوره یه تعطیلی رو من وایسم نگهبانی

و فردا باید نگهبانی بدم ! روز جمعه ... بعدشم که باز هفته شروع میشه ! امروزم که اومدم بیرون یه چرخی بزنم و باز باید برگردم تو پادگان چون فردا نگهبانم

خلاصه دپرسم به کل ! هفته بعد هم از 4 شنبه تا شنبه ما رو میبرن اردوگاه یعنی هفته بعد هم آخر هفته نمیتونم بیام خونه و در کل فاصله بین 2 تا خواب راحت میشه 3 هفته !

آدم به بعضی چیزا وقتی فکر می کنه که از دستشون میده ! یکیش همین استراحت و کاهش فشار روانیه - استراحت به کمترین حد رسیده و فشار روانی زیاد شده ولی بازم خدا رو شکر که میتونم خونواده رو ببینم ... 

خلاصه سرت رو درد نیارم - دعا کن سریع تر تمام بشه و یه جایی بیفتم که راحت باشم این 2 سال - بر عکس جسم قوی که دارم روحیه ام خیلی ضعیفه
خودت رو زیاد تحت فشار نذار میدونی که این حرفها فشار رو بیشتر میکنه
درضمن خودت بهتر از همه میدونی که باید بگذره و با این شناختی که دارم ازت از پس ذهن و روحت بر میای پس زیاد به خودت رو فشار نیار
این کارا بعدا کار دستت میده خدای نکرده در این آموزشی یا دوران خدمت زبونم لال بلایی سرت میاد
ببین من خودم الان وضعیت ام بهتر از تو نیست هزار مشکل و ... دارم چه برم خدمت چه نرم این مشکلات هستن که بهم فشار میارن  که خداروشکر تا الان همش رو تحمل کردم 
اول توکل کن به خدا بعد به خودت بیا تا با جو خدمت و ... جفت و جور نشی بیشتر اذیت میشی
درکل دعات میکنم که این دوران رو به خوبی و خوشی بگذرونی
قربانت سعید
پاسخ:
قربونت سعید جان

ایشالا مشکل خودتم حل بشه هرچی که هست و همه از پس این داستانا بر بیایم

دیگه می خوام بهش فکر نکنم - فقط به روز آخر فکر کنم - روزی که چلوی امیر رژه رو رفتیم و داریم آماده میشیم که آموزشی رو ببوسیم بذاریم کنار

امیدوارم خوش باشی همیشه

من فعلن میرم تا ... 

;-)
سلام، جوانتر که بودیم بزرگترها میگفتند ،دنیا از دور می ایدو ما همیشه منتظر آمدنش بودیم غافل از آنکه دنیا همیشه حاضر بود اما ما از حضورش غافل، جوانی فصل غفلت است اما بهترین دوران زندگی است چراکه وقتی از همه چیز غافل باشی سختی هارا سخت نمی بینی ، اما در عجبم که شما با اینکه خیلی جوانی چرا اینقدر سخت میگیری ، کمی مسائل را آسانتر ببین ، هرچه سخت تر بگیری ، سخت تر میگذرد، ایده آل گرایی همه ی  زندگی مرا به چالش کشید ،چون فکر میکردم میتوانم به تنهایی دنیارا تغییر داده و همه چیز را در مسیر منطق و صحت قراردهم ،اما این غیرممکن بود و امروز من آینده شما هستم اگر بخواهی به همین شیوه ادامه دهی ، هنر خوب زیستن ، زیبا دیدن است ، هرچه زشتی هارا کمتر ببینی ،بهتر و آسوده تر زندگی میکنی ، پس سعی کن زیباتر ببینی ، نمیگویم سفید ، نمیگویم سیاه ، میگویم خاکستری ، رنگ میانه ای که نشان از واقعیت دارد ، ما قادر به طراحی و برنامه ریزی همه ی جوانب زندگی نیستیم ، هرکس چنین ادعایی کند یقینا غلو کرده ، بسیاری از مسائل از حیطه ی اختیارات و تصمیمات ما خارج است، پس باید با آنها کنار بیاییم، خدارا شکر که سلامتیم، خداراشکر که خانواده داریم ، خدارا شکر که شاهد حضور عزیزانمان هستیم ، خدارا شکر که تنها نیستیم ، پس زندگی با همه این موهبتها خیلی زیباست ، سخت اما زیبا ، امیدوارم خداوند ی که مظهر جمال و زیبایی است ، کمی نشاط جوانی ، هیجان خطرو توان مبارزه با ناملایمات را به تو جوان رعنا و سرباز رشید وطن عطاکند تا از زندگی نهایت لذت را ببری ، بدون انکه بیندیشی آیا قبلا تکرار شده یا در آینده قرا راست دوباره تکرار شود، زندگی به سرعت نور میگذرد و وقتی به میانسالی میرسی تازه میفهمی که چقدر دیر شده برای درست و زیبا زندگی کردن ، پس قبل از آنکه دیر شود یاد بگیر آسان بگیری و زیبا به زندگی نگاه کنی آنوقت است که از لحظه لحظه اش لذت خواهی برد، در پناه حق محفوظ و موید باشی، هم تو و هم تمامی جوانان چون تویی که مایه ی دلگرمی و افتخار خانواده شان هستند.سبزو سلامت باشی.
پاسخ:
سلام خدمت امید زندگیم

شاید یکی از دلایلی که تا این حد همه چیز سخت و طاقت فرسا شده دوری از همین امید زندگیست که نتیجه ای جز نا امیدی ندارد !

فکر می کنم خود شما هم متوجه دلیل عمده این بی قراری شده باشید - منتها نکته مهمی که به عنوان نزدیکترین همراه زندگی شخصیم در جریانش هستید رو به خوبی مطرح کردید

من خیلی ایده آل گرا هستم - معمولن تا به حال کاری رو انجام نمیدادم مگر اینکه مطمئن باشم به بهترین نحو انجامش میدم 

این باعث شده بود که همیشه در مسیرهایی که دوست دارم یا خودم ایجادشون می کنم حرکت کنم و حق انتخاب داشتم

منتها این مورد مسیری هست که به عنوان یک Unline اصلن نمیتونم باهاش همسو بشم و این خیلی من رو آزار میده

اینکه در مسیری حرکت بکنی و کارهایی رو انجام بدی که حتا 1 درصد تمایلی به انجام دادن اونها نداری

شاید یک قسمت از این موضوع طبیعی باشه - اما نکته کلی این همون فرموده شماست - شاید هنوز وارد یک زندگی کاملن واقعی نشدم و اینکه تونستم همه چیز رو به صورت ایده آل در بیارم دلیلش شما و حمایت های بی حدتون بوده و شاید هرگز حس نکرده بودم که اگر این حمایت ها نبود ممکن بود هرگز موفق به ساختن ایده آل ها نشم

به قول دایی سربازی یه زندگی کوتاهه و نتیجه ای که در پایان کسب می کنی و عملکردت در سربازی مشخص می کنه که وضعیتت در زندگی آینده چطور خواهد بود

راستش خیلی برام سخته و بهم فشار میاد - اما شاید لازمه یه مقدار از حالت ابلهانه ای به نام ایده آل گرایی که زندگی من رو تحت الشعاع قرار داده و شاید نسبت موفقیت هایی که به خاطر این خصلت داشتم به شکست هایی که ناشی از این خصلت بوده 1 به 100 باشه - به حالت معقول تری تغییر وضعیت بدم

باید روی این موضوع کار بکنم ! همیشه دوست داشتم حالت خودم رو حفظ بکنم و شرایط رو مطابق میلم تغییر بدم - در سربازی هم تا حدی موفق به انجام این کارها شده ام اما هرگز به حالت ایده آل نرسیدم ! شاید باید بیشتر با مفهوم زندگی آشنا بشم

تا به حال هم لطف خدا و شما شامل حالم شده و اگر غیر از این بود تا همین حد هم موفق نمی شدم !

به هر حال بسیار خوشحال شدم و انرژی گرفتم از اینکه در این شرایط بهم سر زدید و از حالم با خبر شدید 

امیدوارم خدا نگهدار همه پدرومادرها باشه و 120 ساله بشید و تا عمر دارم از این نعمت بزرگ و آرامش عظیم بهره مند باشم

خدا حافظتون باشه

پایتان را از همین جا می بوسم :-*
سلام

ممنون از سنگ صبور عزیز

جمله جمله نوشته هاتون رو من با دقت  و اشک خوندم
 نوشته هاتون مثل  همیشه پر از نکات ظریفی از زندگی  هستند که تا  تجربه نشده باشند دیده نمیشند

ممنون بخاطر حس ها خوبی که دادید

 و ممنون از unline که باعث این اتفاق شد


پاسخ:
قربانت 

بله ایشون به قول خودمون "حریف ندارن"

دیگه ما رو که تحویل نمی گیرید مگه اینکه از سنگ صبور یه چیزی ببینید و یادی از ما کنید

بهتره برم همون شغل لیسانس وظیفگی رو پیشه کنم فعلن

 

سلام،مادران یکی از خصلتهای همیشگی شان سرگشی به فرزندانشان است منهم این وظیفه را هرکجای دنیا که باشی البته انجام خواهم داد، سرزدن به وبلاگ که کار دشواری نیست خصوصا اگر از آنچه میبینی و میخوانی لذت برده و احساس افتخار کنی، بخش مربوط به معرفی کتابهایت بسیار برایم جالب بود ، خیلی خوشحال و مفتخرم که اینچنین مطالعات پر مغز و پر محتوایی داری،و اما از اینکه متوجه شدی که همیشه نمیتوانی برای زندگی نقشی را که دوست داری ترسیم کنی ،خوشحالم و در عین حال خوشحالم از تلاشی که برای بدست گرفتن سکان کشتی زندگیت میکنی ، این یکی از رموز موفقیت است، یقین دارم در آینده مرد بزرگی خواهی شد، یقین دارم خواسته هایت را اگرچه دشوار اما بدست خواهی آورد و دعا میکنم که خدا همیشه  توانایی استفاده صحیح از موقعیتهارا در وجودت حفظ کند، در واقع چون من تقریبا تمام جوانیم را صرف تربیت و سروکله زدن با جوانانی همچون شما کردم ، خیلی خوب متوجه تغییرات روحی و  وضعیتهای مربوط به تصمیم گیری و  انتخابهای شما میشوم ، این تعریف از خود کردن نیست فقط نشانی از تجربه است ، اهل فن میگویند هر روشی دو اصل دارد یکی اصل آشنا بودن به مبانی علمی روش است و دوم اصل وجود تجربه ی کافی ، اولی را علم و دومی را هنر مینامند ،     علمش را نمیدانم اما هنرش را به لطف 25 سال  تجربه اندوزی دارم، آینده روشن است ، به قول کارن هورنای "آینده ی تو همان است که به آن می اندیشی" پس نگرانی ندارد ، سختی و مرارت بخش جدایی ناپذیر زندگی است تا بتوانی شیرینی موفقیت را احساس کنی ، اگر سختی و ناکامی نباشد زندگی بسیار تکراری و یکنواخت میشود ، امیدوارم خدا همه چیز را به گونه ای هدایت نماید که تو را به آرزوهایت رسانده  و مرا هم سربلند از تربیت چنین فرزند شایسته ای نماید، از "سحر " هم به خاطر اظهار لطفشان تشکر میکنم ، و برای همه شما جوانان پر شور و سراسر عاطفه آرزوی سلامتی و سعادتمندی دارم ، در پایان فقط باورم را از زندگی برایت مینویسم شاید روزی به کار آید: زندگی هر طور که میخواهد باشد ، مردم هرگونه که میخواهند رفتار کنند، دنیا هرچه میخواهد سخت بگیرد، من میراث خودرا خواهم ساخت ،میراث من عشقی است که زایل نمیشود اگرچه همه حماقتش بخوانند،میراث من محبتی است که تمامی ندارد حتی اگرمحبت پس از مرگم بر همگان روشن شود ،من دستهای خالی شان را پر از محبت میکنم اگر حتی  آنان دستهای پر مرا خالی از آنچه که داشتم نمایند ،ولی امیدوارم لااقل طریقه حفظ آنچه که از من گرفتند را بدانند،و در انتها با خود میگویم"الهی و ربی من لی غیرک،حسبنا ا...نعم الوکیل ، نعم المولی و نعم النصیر.....همیشه سبزو در پناه عشق خداوند سربلند باشی.

پاسخ:
به به لذت بردم

واقعن هیچی برای گفتن ندارم 

عاشقتونم ... 

بی همتایید ...
سلام
چطوری داداش 
خوبی ؟
حاجی طرح من گرفت فاصله ام تا خونه ام 3 کیلو متر هست 
نه پست و... کلا 6 ساعت وقت اداری اماده ایم بقیه روز بخور و بخواب
وضع تو چطوره جیگر 
تقسیم شدی؟
پاسخ:
سلام

چطوری حاجی ؟ ایول خیلی خوشحال شدم 

خدا رو شکر که کارت حل شد 

منم آموزشیم 30 مهر تمام شد - 4 آبان باید برم امریه بگیرم ببینم کجا افتادم

خیلی استرس دارم - اعصابم خورده اینا همه اش کارشون همینه ! مرخصی هم که میدن باید زهر مار ادم بکنن !

خلاصه تا چهارم که میرم امریه بگیرم اعصاب ندارم - فقط دعام کن - دعا کن کار منم ردیف بشه 

توکل به خدا ایشالا همه چی به خیر و خوشی بگذره و تمام بشه 


سلام
دعات میکنم داداش
اعصابت رو خورد نکن امریه ارتش خیلی خوبه
تو ارتش امریه خیلی خوبه بخصوص در مناطق ما که یکی از قطب های اصلی آموزش سرباز هست
در سپاه که من هستم سرباز کمه ولی من شانس بود یا زرنگی خودم رو چسبوندم یجا که خوبه
درکل عزیز خیلی خوشحال شدم که بخوبی و خوشی تمومش کردی و خوشحالتر میشم که اعصابت رو خورد نکنی
والا من اوایل یه جوری اعصابم خورد میشد که میخواستم همینجوری بدون مرخصی برم خونه و چند روز نرم ولی خودم رو مشغول کردم الان 3 کامپیوتر در اختیارمه  و دارم Python تمرین میکنم با یکیشون هم اینترنت میرم:دی
درکل داداش اعصابت رو خورد نکن تمرکز کن وضعیتت رو بهتر و بهتر تر کنی
الان که تقسیم شدین منطقه خودتون انداختن یا هنوز نمیدونی؟
پاسخ:
سلام سعید جان

داغونم ... 

یعنی این 2 ماه چقدر بهم سخت گذشت و فقط منتظر بودم آموزشی تمام بشه که از این حالت بد در بیام و برم سر یگانم خدمتم شروع بشه

منتها امروز امریه ها در اومده من زنگ زدم پرسیدم دوره کد بهم خورده !

حداقل این 2 ماه یه خوبی که داشت این بود که تهران بودم - عصرها میتونستم روز برگ بگیرم بیام خونه - یه مقدار فشارها تخلیه می شد

الان افتادم اصفهان ! یعنی دو ماه دیگه باید آموزشی بگذرونم با این تفاوت که دیگه نه میتونم بیام خونه - نه دیگه کامپیوتری دارم نه میتونم اگه وقت آزاد پیدا کردم برم تمرین

یعنی هیچی ... نمیدونم چی بگم - خدا رو شکر - منتها خیلی رو این موضوع که بعد از آموزشی تهران بمونم حساب کرده بودم - چون یکی از آشناهامون قرار بود درست کنه برام

منتها رفت مکه و بعدش هم که اومد یه مقدار مراحل اداریش زیاد بود - دیگه از دستش بر نمیومده انگار

تنها کاری که تونسته انجام بده این بوده که - من دوره کد افتاده بودم شیراز - صحبت کرده بکننش اصفهان که نزدیک تر باشه 

منتها نشده کنسل بکننش ! البته دمش گرم دنبال کارم رو گرفته بود - ولی از دستشون خارج بود حتا از دست جانشین نیرو زمینی هم خارج بود وگرنه انجام می شد

به هر حال خواست خداست ! باید آماده شم که 2 ماه به کل از همه چیز دور باشم - خیلی حالم گرفتست منتها هیچ کاری از دستم بر نمیاد

امیدوارم به هر چی می خوای برسی داداش - خدمتت از اینی هم که هست ساده تر بشه 

برای منم دعا کن - من خیلی از نظر روحی داغونم یعنی فکر نکنم توی پادگان آموزشیم هیچکس مثل من بود - دیگه آخرای دوره این موضوع مشخص بود کاملن

خیلی بهم سخت می گذره - منتها ... نمیدونم ! خدا بهتر میدونه توکل به خدا

دعام کن 

شاد باشی
خب خدمت هم سختی های خودش رو داره من قبل از تقسیم دو هفته در یک ناحیه دیگه ای بودم یعنی فشار جوری بود که شب وقتی پست داشتم ساعت 4 صبح بود داشتم دیوونه میشدم.
تو اون ناحیه میخواستم کاری کنم نشد بدجوری حالم گرفته شد و داغون شدم شب سر پست یکم درد و دل کردم با خدا  و صبح ساعت 11 صدام کردن رفتم یک معرفی دادم دستم گفتن برو فلان مکان دیدم به شهر خودمون فرستادن.
درکل اینو بگم ساسان جان اگه دلت رو بدی به خدا آروم میشی تحمل میکنی 
راحت میتونی بگذرونی 
دعات میکنم همیشه 
یک داداش که بیشتر نداریم 
راستی یک آشنا توی ستاد نیروی زمینی ارتش دارم 
اگه خواستی باهاش حرف میزنم ببینم قبول میکنه انتقالی بگیره برات یا نه؟
پاسخ:
ممنون حاجی لطف داری 

راستش این موضوع رو نمیشه کاریش کرد یعنی دیگه تموم شده باید دوره کد رو بگذرونم 

الانم جدی حتا نمیدونم باید به چی فکر کنم 

خیلی داغون شدم ... دیدی وقتی خیلی داغونی به خصوص اگر از شدت فشار آدم بریزه بیرون 

بعدش قفل می کنی - فقط دوست داری یه جا بشینی به هیچی فکر نکنی 

خدا بزرگه - حتمن یه داستان خیری توش هست 

من چون قرار نبود دوره کد بخورم کلی برنامه چیده بودم واسه از اینجا به بعد

همین 5 شنبه رفتم یه آنتن وایرلس خریدم 150 تومن که بشینم کلی رو این موضوع کار کنم

می خواستم امروز برم لباس بخرم واسه باشگاه - اصلن فکرم یه جاهای دیگه بود به کل

یهو دیدم کد خوردم هنگ کردم به کل !

نمیدونم - خدا رو شکر - امیدوارم هوامو داشته باشه - با این روحیه که من دارم خیلی سریع مچاله میشم اگه هوامو نداشته باشه

فکرم فقط رو اینه که چطور بهترین دوره زندگیم با این همه برنامه ای که براش داشتم خراب شد

چون من فکر نمی کردم اگر بیام ارتش اذیت بشم و میتونم کانال بزنم

اما خوب انگار خدا برنامه دیگه ای داره برام

به هر حال دمت گرم که میای سر میزنی 

بهتره از این 5 6 روز باقی مونده یکم استفاده کنم ! 

نمیدونم

شکر !
آره از این چند روز بافی مونده نهایت استفاده رو بکن
انشا الله که دوره خوبی میشه زیاد خودتر و اذیت نکن
تا اونجایی که میدونم بستگی به شانست داره که بعد دوره کد کجا بری
درکل حاجی چاکرتم
الانم دارم آماده میشم برم
شاید بعد محرم امدم اصفهان البته معلوم نیست دارم کسری های پدرم رو ردیف میکنم یه 5-6 ماهی کسری بگیرم از گروه 22 توپخانه شهرضا شاید بابام رو تنها بفرستم یا خودم هم مرخصی بگیرم باهاش بیام
فکر کنم تو هم اینجا افتادی آره؟
بیشتر دوره کد ها اینجا می افتن
درکل حاجی چاکرتم
فعلا قربانت

پاسخ:
آره منم افتادم توپخونه اصفهان

ایشالا کارت ردیف شه سریع تر تموم کنی خدمت رو 

منم دعا کن برو خدا پشت و پناهت
 سلام
توکل به خدا ایشالا که خیره
وقتی شرایط باب میل آدم نیست خوب باید تغییرش  داد 
اما وقتی قابل تغییر نیست
دیگه باید چشمها رو شست و جور دیگر دید:| 
پاسخ:
سلام 

چه چشم ها رو شست

چه جور دیگر دید 

چه ندید ! چه نشست ! کاریش نمیشه کرد ! 

خواست خداست ! من که خیلی ناراحتم منتها دیگه نمیشه کاریش کرد و چون میدونم خواست خداست پس راضی ام  ! این ناراحتیم هم به این خاطره که براش آماده نشده بودم یعنی قرار نبود کد بخورم و کلی برنامه واسه از این به بعد ریخته بودم که خوب همه اش کنسل شد

امیدوارم سرویس نشم اونجا همین !
هرچه از دوست رسد نکوست
بهت غبط میخورم که اینقدر به خدا اعتقاد داری
من که جدیدا ازش دور شدم

پاسخ:
باید شرایطش پیش بیاد که متوجه بشی فاصلت همیشه با خدا یکیه

همیشه از همون رگ گردن هم بهت نزدیکتره

فقط توجهت بهش کم و زیاد میشه

منم الان تو وضعیت خوبی نیستم فشار فکری روم خیلی زیاده 

راستش این آشنام من رو خاطر جمع کرده بود واسه تقسیمم - برای همین حتا چند مرتبه توی پادگان گفتن اگر کسی نخصص خاصی داره بیاد فرم پر کنه من نرفتم

گفتم اگر برم ممکنه بعدن این بنده خدا نتونه برام کاری انجام بده ! حتا واسه یگان ورزش اقدام نکردم !

حالا الان دارم حسرت می خورم ! امروز که رفتم امریه بگیرم همه اونایی که فرم پر کرده بودن بهترین جاها تو قسمت های اداری افتادن !  مربی شنامون که بابای یکی از بهترین رفیقام هم هست امروز برام زنگ زد یه آمار گرفت

انشالله فردا باید برم ببینم تو این 3 4 روز میتونم یه امریه واسه یگان ورزش جور کنم یا نه ! توکل به خدا !

به مربیم هم زنگ زدم ببینم مربی تیم تکواندو نزاجا رو میشناسه یا نه قراره بره آمار بگیره ازش یه خبر بده

اگه بشه این موضوع جور بشه خیلی خوبه و ممکنه حتا دیگه دوره کد رو هم نرم ! ولی اگر نشه و کد رو بگذرونم دیگه فوق العاده سخت میشه

و به احتمال زیاد تقسیم میشم سمت مرزای کردستان و آذربایجان

خدا کنه بشه ! من دیگه نمیدونم باید چه کار کنم ! فقط دلم میسوزه که اینقدر خاطر جمع بودم و هیچ اقدامی نکردم ! اگر میدونستم اینطوری میشه ...

من از بهترین تیم های سپاه و نیرو انتظامی مثل پاس و مقاومت و ... تاییدیه داشتم - فقط به خاطر اینکه ترسیدم 1 درصد به خاطر وضعیت حال حاضر و داعش و ... من رو بندازن لب مرز نرفتم سپاه و اومدم ارتش چون حس می کردم اینجا برشم بیشتره ! 

حالا اینطوری شد و چیزی که ازش فرار کردم داره برام اتفاق می افته فقط به خاطر اینکه خیلی شاید بیشتر از اونچه که باید رو بعضی حرف ها و وعده ها حساب کرده بودم

خلاصه سرت رو درد نیارم برام دعا کن 

مسیر زندگیم داره عوض میشه ...

توکل به همونی که تا اینجا هوامو داشت
سلام
داداش نگران نباش فقط یک روش هست که میتونی تقسیمت رو بنداری تهران اونم اینکه در دوره کد بهترین نمره رو بگیری 
امروز پرسیدم گفتن اگر در دوره کد بهترین نمره رو بگیرید بهتون میگن از سهمیه هایی که دادن اختیاری انتخاب کنید که کجا بی افتید که این برای کسانی هست که بهترین نمره رو گرفتن برا کسانی که نمره کم گرفتن هم رندم میفرستن 
سعی کن بهترین نمره رو در دوره کد بگیری و خودت انتخاب کنی کجا بی افتی 
یکی بود که دوره کدش مال توپخانه صحرایی اصفهان بود گفت من رتبه 4 ام بودم برای آذربایجان شرقی که استان خودش بود 1 سهمیه بود که اونو یکی دیگه انتخاب کرد گفت وقتی از من پرسیدن دیدم 3 سهمیه برای ارومیه هست ارومیه رو انتخاب کردم 
حال داداش سعی کن بهترین رو بگیری که بتونی یکی از سهمیه های تهران یا اطراف تهران رو بگیری.
اگه طرف های آذربایجان و مناطق ما بی افتی (چون بیشتر از تهران و کردستان و مناطق شرقی می افتن مناطق ما) تلاش میکنم راحت بگذره برات
قربانت برم
فعلا داداش
پاسخ:
قربونت سعید جان

امروز رفتم تربیت بدنی و خدا خیلی منو خواست

مربی تیم تکواندو نیرو زمینی گفت من حتمن لازمت دارم 

عصر قراره به خواست خدا برم یه تمرین بکنم اونجا ببینم چی میشه

دعا کن برام - اگر بشه ممکنه برام امریه بگیره - البته گفت باید بیای مسابقات نیروهای مسلح برام مدال بیاری تا امریه بگیرم برات

حالا برم باهاش صحبت کنم بگم که 2 ماهه هیچی تمرین نداشتم الانم برم اصفهان نمیتونم تمرین کنم

ببینم باهام راه میاد یا نه 

دعا کن خلاصه - توکل به خدا ببینم چی میشه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">