Superstition :: به نام تفاوت

به نام تفاوت

به نام تفاوت

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از آیدی Unsane در تلگرم استفاده کنید.

یعنی

https://telegram.me/Unsane

لینک کانال تلگرم :

https://telegram.me/Phree

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی

به اتاقم وارد می شوم ! 


بی نظم ... به هم ریخته ! شبیه میدان جنگ یا به قول بزرگترها بازار شام !


بر خلاف انتظار بقیه ظاهر زیبایی ندارد ... همه دوست دارند مرتبش کنم ولی هیچکس نمی داند چرا ظاهرش اینطوریست ! 


موضوع یک جنگ است  ... جنگی که روزانه ممکن است بارها اتفاق بیفتد ! در حقیقت این اتاق میدان جنگ است و نباید انتظار داشت ظاهری غیر از این داشته باشد


از همان لحظه ای که واردش می شوم کم کم بذر جنگ پاشیده می شود ! کم کم همه چیز رنگ می بازد ! به غیر از یک خودکار آبی هوس باز و یک سری کاغذ سفید بی گناه ! خودکار صدایم می زند ... من باید بستر ارتباطشان را فراهم کنم ... سرم فریاد می کشد ...


می دانم این خودکار عاشق کاغذها نیست - تنها دوست دارد برای مدت کوتاهی خود را روی آنها تکان دهد ! تا وقتی که جوهرش در بیاید و پاکی را از آنها بگیرد 


تا وقتی که یک مشت کاغذ را بی مصرف کند ... به همراه "حرام زاده هایی" که در دلشان قرار داده ! معمولا ظاهر این حرام زاده ها که نتیجه ی هوس بازی خودکار و ورق هستند بسیار زشت است ! 


بسیار کم پیش می آید که این خودکار عاشق یکی از آن ورق ها شود ... مگر در شرایط بسیار خاص - و شاید همه چیز به من بستگی دارد


بارها به آنها در هوس بازیشان کمک کرده ام - بارها بستر کثافت کاریشان را فراهم کرده ام ... بارها گریه کرده ام و پیچ و تاب خوردن بی هدف خودکار را روی آن کاغذهایی که تا لحظاتی قبل پاک بودند دیده ام ...


می گویند توهم است ... ولی نیست ! واقعیت است ! اگر توهم است پس این همه تلفات چه هستند ؟ 


در حقیقت من آنها را تلف می کنم 


وقتی می بینم چیزی دیگر پاک نیست مچاله اش می کنم و از خودم دورش می کنم 


و این من را می رنجاند ! خوابم را از من می گیرد ! این همه کاغذی که می توانستند از آن خودکار فرزندانی داشته باشند باعث افتخار 


ولی به این روز افتادند و حالا حتی از چشم بقیه هم حکم زباله را دارند ...!


وقتی گریه می کنم صدایی هست که می گوید این ها "هم" همه توهم هستند ... و من گریه می کنم ... آرام و بی صدا !


و برگه ای دیگر که تلف می شود ...


شاید خودکار تصور می کند چه عاشق باشد چه هوس باز مصرف می شود و دور انداخته می شود ! 


نیامده که بماند ! پس تمام زندگیش را خط خطی می کند ... با خشم و کینه ... تا جایی که دیگر فقط یک جسم مرده از خود باقی بگذارد


شاید این حرام زاده ها همان حرف هایی هستند که من نزده ام یا بقیه نشنیده اند ! 


و این من را می گریاند ! و این باعث شد تا برده ی یک خودکار شوم و عشق را نابود کنم


دیگر حوصله ندارم تعریف کنم ... خودکار خسته شده و دوباره برگشته سرجایش  ! دیگر با من کاری ندارد


و یک مشت کاغذی که قربانی هوس بازی اش شدند و به گوشه ای افتادند !


آنها دیگر ارزش نگه داری ندارند ! این توهم نیست ! این واقعیت است ! 


واقعیت همین خط خطی های روی کاغذها اند 


همین هایی که کسی به انها توجه نمی کند و به زباله دان افکار منتقل می شوند و فراموش می شوند


و در نهایت من که اگر نبودم این اتفاق نمی افتاد ...


و این مچاله هایی که چقدر شبیه چیزی هستند که در سر من قرار دارد !







این نوشته نا خودآگاه با گوش دادن به آهنگ زیر در ذهنم پدیدار شد

و موضوع توهم برگرفته از آن است


Cold Play - Only Superstition

نظرات  (۹)

خودکار عاشق کاغذ ها نیست تنها دوست دارد برای مدت کوتاهی خود را روی آنها تکان دهد. تا وقتی که جوهرش در بیاید و پاکی را از آنها بگیرد.  شاید خودکار تصور میکند چه عاشق باشد چه هوس باز مصرف میشود و دور انداخته می شود. نیامده که بماند پس تمام زندگیش را خط خطی میکند.  ویک مشت کاغذ که قربانی هوس بازی اش شده اند و به گوشه ای افتاده اند!



شاید هم خودکار بیچاره هدفش اینها نبوده.شاید میخواسته که با این کار هم از خشک شدن خودش جلوگیری کنه و  ماندگار بشه  و هم به کاغذ های پاک، فرصت دیده شدن ،هویت و ارزش ببخشه!

پاسخ:
حداقل در مورد اون خودکاری که اینجا ازش حرف زدم موضوع اینطور نبوده

تفاوت عشق و هوس به اثرشونه ...
سلام اقای کارشناس

خیلی زیبا مینوسید

دستتون طلا(گل)
پاسخ:
سلام

دیگه اینجا که کارشناس نیستم ! 

ممنونم لطف دارید ! این "آقای کارشناس" رو عوض کنید 

به همین Unline راضی ام ...
سلام
واقعا مطلب خوبی بود
کشته و مرده این مطالب هستم.
بنویس , نه تایپ کن 
قاطی هوس بازی این قلم نشو.

پاسخ:
سلام

دیگه گاهی آدم گول می خوره دیگه ... 

اغفالم کرد ...

ممنون بابت نظرت لطف داری
سلام 
حاجی یه چندتا آلبوم میگم بهت برو تورنت بگرد 
دیروز اوقاتم تلخ بود ساعت 3 شب به اینا گوش دادم 
یه حسی بوجود امد که ....
Leona Lewis - Spirit - Deluxe Edition (2008)
Leona Lewis - Glassheart - Deluxe Edition (2012)
Leona Lewis - Echo (2009)
پاسخ:
سلام خوشتیپ چطوری ؟

رفتن واسه دانلود

ممنون که به وبلاگم سر زدی و مطالب رو خوندی
داش ساسان گل...

مث بقیه قشنگ و البته کاملا مفهومی..

ساختن یک همچین قصه ای از یک خودکار و کاغذ فقط کار یه فرد کاملا متفاوت و خاصه..


پاسخ:
سلام ممنونم آرمین جان

میدونی من اول یه موضوع توی ذهنم میسازم بعد سعی می کنم یه داستان بسازم که به صورت غیر مستقیم به اون موضوع اشاره کنه

حالا این داستان بستگی داره به اینکه توی اون لحظات بیشتر چه چیزی مورد توجهم باشه ! 

بعد هم که به هم ربطشون میدم
ذهنم درگیرش شد..
پاسخ:
در این حد ؟

برم توی افق محو بشم ...
از این حدم بیشتر
نه نرو..تو بری کی دیگه مخم و درگیر کنه!
احتیاجت دارم
پاسخ:
سرهنگ رو که میدونی داستانش رو ...


آره..دقیقا همووون
بسیار زیبا و عمیق بود ، مفتخرم به اینکه میتوانی مفاهیم را اینچنین پرمغز و در عین سادگی عنوان کنی، این نمیتواند کار یک ذهن معمولی باشد، نظرات بسیار خوبی برایت ثبت شده ، اما دلم برای کسی که همه جا خودرا جا میزند تا بگوید منهم هستم بدون اینکه حتی مفهوم کلماتت را بفهمد میسوزد،درگیر شدن ذهن زمانی اتفاق می افتد که انسان لااقل مفهوم ذهن و درگیری را بداند، انسانهای تهی مغزی که همه چیز را باری به هرجهت طی کرده و هیچ احترامی حتی برای خودشان قائل نیستند نمیتوانند ادعا کنند که ذهنشان درگیر چیزی است ، ظرفشان اینقدر گنجایش ندارد، مگسانی هستند که عرصه سیمرغ جولانگهشان نیست و این را باید به ترتیبی به ایشان فهماند، ذهن انسان زمانی درگیر میشود که معنای شرافت را بداند وقتی این را ندانست درگیر ی بی مفهوم است، بگذریم وبلاگ شماست و میشود در آن نظر داد دوستان باسواد و فرهیخته ای دارید که قابل احترامند اما اگر این صفحه مربوط به من بود به تهی مغزان اجازه حرافی نمیدادم. برایت در پناه خدا آرزوی سربلندی و موفقیت دارم با نیرویی که از تکیه گاه الهی میگیری  نه  نه نیرویی که تگیه گاه به تو القا میکند. پایدار و همیشه سبز باشی.
پاسخ:
سلام به اشرف معشوقات

من کاملا متوجه فرمایشات شما شدم و منظور شما رو به صورت 100 در 100 دریافت کردم اما خوب فکر می کنم دوستانی که این نظر رو می خونند متوجه داستان نشن - من که دقیقن با شما هم عقیده هستم و درست میگید - به هر حال ما جوونیم و اگر اشتباه کنیم زیاد غیر طبیعی نیست 

گرچه این ارسال ها مربوط به چند ماه قبل هستند و من آوردمشون ابتدای وبلاگ ( به دلایل شخصی ) و الان خیلی مسائل حل شدن

اما خوب ... کاش جلد آدما بی رنگ بود تا درونشون دیده میشد ! این جلدای رنگارنگ کار دستمون دادن ! 

بعضی ها یه جوری به نظر میان ( هستن ) - بعضی ها دوست دارن اونجوری به نظر برسن ( باشن )

مورد دوم هم مشکل خیلیاست - اما مشکلی نیست که مخاطبینشون نتونن حلش کنن - من که حلال خوبی هستم در این زمینه

چون در آخر این ماییم که باید به تلاش هاشون نتیجه بدیم و اونها رو به نظر برسونیم ! و فکر می کنم این یه انتخاب باشه و خیلی اوقات میتونیم این کار رو انجام ندیم ! تلاش بکنند !

شما همین الان هم صاحب این وبلاگ هستید ... اوامر شما به صورت "Just In Time" مورد اطاعت قرار می گیرند

باز هم سر بزنید ما رو مفتخر کنید


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">