به خودش اومد و دید وسط جهنم گیر افتاده
کاملن نا امید شده بود
آخر داستان داشت سر می رسید
که یهو صدایی شنید
"دیگه نترس من اینجام"
خودش بود...
"فرشته ی نجات"
NoGreaterLove