داشتم بازی می کردم
همیشه زمانی که یک بازی کامپیوتری می کنم خیلی سعی می کنم که تمام الگوها و الگوریتم های بازی رو حدس بزنم
و نبازم ! این دفعه هم خیلی هوشمندانه بازی کردم ... یه بازی اکشن فوق العاده که توش همه کار می شد انجام داد !
به هر حال بعد از اینکه کلی از دست پلیس فرار کردم و اونها رو دنبال خودم کشیدم احساس کردم رسیدم به جایی که میتونم نقشه ام رو عملی کنم
یه بار دیگه نقشه رو مرور کردم ... مشکلی نداشت . پس رفتم برای عملی کردن آخرین نقشه
یه پل روبروی من بود و اون سمت پل من رو به جایی متصل می کرد که پلیس اصلا احتمالش رو نمیداد که من برم به اونجا
یا حداقل من اینطور فکر می کردم - به همین دلیل رفتم روی پل و کلی بمب گذاشتم روش و ازش عبور کردم !
بعدم منتظر شدم ... ارتفاع اون پل خیلی زیاد بود و حتی اگر انفجار دخل اون پلیس ها رو نمی آورد پل که خراب می شد یا همه پرت می شدند پایین یا حداقل دیگه راهی نبود که دستشون به من برسه !
بالاخره لحظه ی موعود فرا رسید ... پلیس ها رسیدند روی پل و همین طور که داشتند به من می گفتند خودت رو تسلیم کن بمب ها رو منفجر کردم
بوووووم !!! همشون رفتن رو هوا و بعدم رفتند همون جایی که پیش بینی کرده بودم ... اون پایین !
حس خوبی بهم دست داد ! احساس برد ! برگشتم که ماشینم رو سوار بشم و برم ... اما چیزی که دیدم اصلا جالب نبود !
چندتا کماندو کاملا بی صدا با اسلحه هایی که رو به من نشونه رفته بودند !
نمیدونم از کجا اومده بودن اونجا ! فرصت اینکه سوار ماشین بشم رو نداشتم و متاسفانه "پل پشت سرم رو هم خراب کرده بودم ! " تنها راه باقی مونده شانس بود !
شروع کردم به دویدن و تیرها شروع شدند به شلیک شدن ! همین طور که میدویدم با خودم می گفتم کاش حداقل یه راه در رو برای خودم باقی گذاشته بودم ! نباید اینقدرا هم رو هوش خودم حساب باز می کردم ! نزدیکی های پل که رسیدم یه تیر خورد به دستم و چیزی نمونده بود که بمیرم و فقط به این فکر می کردم که چرا یهو اینطور شد !
به لبه ی پل شکسته رسیدم و پریدم به این امید که شاید بیفتم جایی که نمیرم و نجات پیدا بکنم اما روی هوا یه تیر مستقیم خورد توی سرم ! بوووووووووم ! حالا من بودم که داشتم به همون جایی سقوط می کردم که توی نقشه ی خودم بود !
فکر نمی کردم خودم هم قربانی اون نقشه بشم ! مشکل اول این بود که به اندازه ی کافی فکر نکرده بودم
مشکل دوم هم این بود که احتمال هم نداده بودم که ممکنه مشکل اول پیش بیاد ! و راهی رو انتخاب کرده بودم که اگه راه پیش روم مسدود می شد دیگه برگشتی در کار نبود !
خدا رو شکر بازی بود ! اما خیلی وقت ها توی بازی زندگی دقیقا لحظه ای که فکر میکنیم خیلی باهوشیم قربانی هوش معیوب خودمون میشیم و زندگی بهمون میگه اُ اُ