بایگانی فروردين ۱۳۹۵ :: Oops

Oops

Oops

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از قسمت نظرات استفاده کنید.

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


  • فیدل اومد پیشم ... روی مبل دراز کشیده بودم ... تازه اومده بودم و خسته و کوفته ... می خواست باهاش بازی کنم و هی ورجه وورجه می کرد و می پرید بالا پایین و با دستاش دستمو تکون میداد منتها من نگاش نمیکردم و یه دستی به سرش می کشیدم و می گفتم فیدل الان خسته ام ... بعدن باهات بازی می کنم ...


  • سرگرم گوشیم بودم که دیدم ازش خبری نیست ... نگاش کردم و با این صحنه مواجه شدم ... نمیدونم این عروسک سگ رو از کجا آورده و نمیدونم که آیا واقعن میدونه که سگه یا نه ... منتها به شکل خیلی غم انگیزی آورده بودش و گذاشته بودش جلوی خودش و داشت نگاش می کرد و بعد هم یه نفس عمیق کشید ...


  •  حسی که بهم منتقل کرد کلی حرف و احساس درش بود ... انگار داشت به خیلی از کمبودهای زندگیش اشاره می کرد و من رو به فکر فرو برد ... 


  • اول اینکه آیا ما واقعن باهاش خوبیم؟ و بعد به صورت کلی تر ... آیا واقعن با همه موجودات اطرافمون به خصوص آدما ... رابطمون همونقدر خوب و بی نقصه که فکر می کنیم ؟ آیا رفتار به ظاهر بی نقص ما باعث شده کسی آه بکشه و یاد کمبودهاش بیفته؟


  • در مورد خودم که اگر قرار به نمره دادن باشه فکر نمی کنم در حد قبولی هم نمره بگیرم ... واقعن احساس می کنم باید بیشتر حواسم رو جمع بکنم ... شما چطور ؟ اوضاع چطوره؟ ممکنه یه نفر یا یه موجود دقیقن در همون لحظه ای که آماده نیستیم بیشتر از هر زمان دیگه ای به ما احتیاج داشته باشه ... باید حواسمون به بقیه هم باشه ...


  • فکر می کنیم زبان ساخته شد تا مردم دنیا رو به هم نزدیک بکنه - اما فقط یه محدودیت شد تا خیلی از آدما و یا بهتر بگم موجودات دنیا فقط به این دلیل که زبان هم رو متوجه نمیشن از هم دور بشن - شاید اگر زبانی اختراع نمیشد همه حرف هم رو می فهمیدن ...
و عمیق ترین احساساتی که در زندگیم داشتم رو وقتی به یاد میارم ... هیچ حرفی در اونها زده نشده ! و هیچ زبانی هم نمیتونسته اونها رو بیان بکنه

شاید بهتر باشه وابستگیمون به یک زبان مشترک رو برای درک همدیگه کم کنیم

چیزی که طبیعت بهمون داده خیلی قدرتش بیشتر از اون چیز ناقصیه که ساختیمش و ما رو به این روز انداخته !

دیگه ما هم پیر شدیم توی این خدمت ... 


خدا رو شکر خدا هوامونو داره ولی دیگه واقعن حس می کنم باید تموم بشه !



خدمت مقدس سربازی همونطور که در تصویر قابل مشاهدست سرباز مقدس و نورانی ای رو پرورش داده


که اگر یه مقدار بیشتر فشار وارد کنه صد در صد بنده عروج می کنم !


در این حد مقدس !


توی نور محوم به کل ! یعنی تا سرباز به مرحله عروج و نزول وحی نرسه ول کن نیستن !


خلاصه برامون دعا کنید ... 


20 ماه خدمت کردم بدون مرخصی توی پروندم !


دعامون کنید که به قول سربازا


دیگه نمیکشه !


البته اینا شوخیه 


خدا رو شکر می کنم و دیگه بقیه اش رو هم بسپریم به خودش


برم بخوابم ... تا فردا صبح ساعت 4 به امید خدا باید ظهور کنم


که اسم دیگه اش حضوره


توی فرهنگ سربازی غیبت صغری و کبری نداریم


حتا اگر مجبور باشی ساعت 4 بیدار بشی در ساعت تعیین شده باید ظهور کنی


یه مقدار با داستان اصلی شباهت داره از نظر املای کلمات ولی در باطن


هیچ ربطی به هم ندارن ! 


حتا اون نورانی شدن در اثر تقدس - همه اش فتوشاپه !


به قول محمد ... ساسی داغون شدیم رفت 


چی میگم نصف شب ؟


FaKe SToRY 


IS THIS


Just a Simple Ash Eater


But a Matiu One

درود به همه ی شما عزیزان


سال جدید رو به همه ی شما و عزیزانتون تبریک عرض می کنم


امیدوارم سال بسیار خوبی رو پیش رو داشته باشیم


مملو از آرامش ... همراه با سلامتی و پر از شادی 


و همه چیز عالی پیش بره 


و همه به اهداف و آرزوهاشون برسن


خدا رو شکر می کنم 


امیدوارم همه ی رفتگان رو هم بیامرزه 


و برای همه آرزوی بهترین ها رو دارم ... 


شاد باشید و موفق