Deep Inside :: Oops

Oops

Oops

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از قسمت نظرات استفاده کنید.

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی

در اعماق تنهایی


در اعماق خودم ! جاییست که دوستش دارم ! آرام ... بی صدا ! و سرشار از سکوتی که حیاتش به استحکام یک بغض وابسته است


در اعماق خودم همه چیز خوب است ... 


دیگر قدرت توصیف ندارم ! دیگر لبریز شده ام ! دیگر حتی عمقی وجود ندارد که تعریفش کنم ! 


همه چیز خاطره شد ! حتی "در اعماق خودم" !


وضعیتم شبیه کسیست که در میان جمعی تنها نشسته ! نه کسی همراه و همدل اوست ! نه تنهایش می گذارند با تنهاییش ! 


گویی می خواهند این جمع را به رخش بکشند و آن تنهایی را به سرش بکوبند !


نمیدانم شما هم این حس را تجربه کردید یا نه ! حس مملو شدن از سکوت ! شاید این آخرین تقلاهای من باشد برای اینکه چیزی بنویسم


برای اینکه گرم بمانم ! یخ نزنم !


موهایم را اینقدر پیچانده ام که شبیه دیوانه ها شده ام ! شاید هم بحث فقط شباهت نباشد ! 


کنار ناخن های انگشتانم زخم شده ! اصلا نمیدانم کِی آنها را جویده ام !


نمی دانم این مدت دلم یه چه چیزی خوش بود و نمیدانم چه چیزی را از دست داده ام 


اما هرچه که بود ! یک حس خوب ... یک روشنایی ! یک رویا ! یک بیخیالی ...


حس می کنم تمام شد ...


اگر من نبودم چه می شد ؟ چه چیزی جایم را می گرفت ؟ به سادگی می توانست یک دیوار باشد ! یک خر باشد ! یک پوست پرتغال ! هوا ! خانه ... چمن ... زمین ... آشغال ... ؟ ؟!؟! ؟!!!؟


فرقی نمی کرد ! همین طور که الان فرقی نمی کند چون من فرقی نمی کنم ! کاش بقیه فرق می کردند


هم راحت تر بود هم بهتر ! هم برای من هم برای بقیه !


اتاقم سرد است ! اما سرمایش را پذیرفته ام همانطور که سرمای درون افراد آن بیرون را پذیرفته ام 


حداقل اینجا تنهایی یک انتخاب است نه یک تحمیل و جبر کثیفی که اگر آن را نپذیری کثیف می شوی !


دلم به هیچکس خوش نیست ! 


حسی ندارم ! خسته هم نیستم ! ناراحت هم نیستم ! هیچ حسی ندارم !


الان هم الکی می نویسم ! حتی دوست ندارم کسی بخواند ! کسی هم که بخواند ! هیچکس هیچی نمی فهمد


چقدر منگم ! چه دنیای بی خاصیتی ! چه دنیای بی عرضه ای ! 


همه چیز جمع شده روی هم ! اصلا نمیدانم سرش کجاست ! تهش کجاست ! من باید از کجایش صحبت کنم


اگر ذهنم را بخواهم روی مانیتور پیاده کنم قبل از اینکه حروف کلمه ای به صورت کامل تایپ شوند کلمه ای دیگر جای آنها را می گیرد


این همه نفهم ؟ دیگر وقتی می خواهم به چیز آرامش بخشی فکر کنم چشمانم را می بندم ! خودم در کادر تصویری که در ذهنم هست وجود دارم و در حال فکر کردن به گذشته و حال خودم هستم


هیچکس مرا به یاد ندارد ! من همه را مرور می کنم ! چه مرور سردی ! احساس تعلقی به هیچ چیز این دنیای عجیب ندارم


چه داستان مزخرفی


میدانم فردا صبح که از خواب بیدار شوم به همه ی این چرت و پرت هایی که الان دارم می نویسم می خندم ! و مثل همیشه با خودم می گویم : "چه بچه گانه و خنده دار"


اما اشکالی ندارد ! اشکالی ندارد ...


واقعا چرا هیچ کلمه ی جدیدی - هیچ ترکیب و ادبیات جدیدی - هیچ حسی در نوشته ی من نیست ! تا همین جا هم خیلی سعی کردم 


با خودم گفتم شروع کنم به نوشتن شاید کم کم این یخ آب شد ! آخر همیشه همین طور بود ! اما ایندفعه نشد 


به یاد دارم که یک بنده خدایی گفت "نوشته های تورو 2,3 خط در میون میخونم !"


آن نوشته ها خیلی نکته داشتند و دوست داشتم با دقت خوانده شوند ! و اگر آنها 2 3 خط در میان خوانده می شدند 


این اصلا خوانده نخواهد شد


خوب خوشحالم که حداقل این خط آخر رو خوندید ! البته خوشحال نیستم ! چون فکر نمی کنم فرقی می کرد اگر نمی خوندید !


کافیه دیگه هرکاری می کنم نمیشه ! تمام شد ...


..|..


.

.

.



نظرات  (۵)

سلام

ای کاش همیشه همه چیز به جا و به وقت بود! 


پاسخ:
سلام

خیلی اوقات این رو به شکل های مختلف ازت شنیدم اما نمیدونم چرا درگیر این جمله ای و هرچیزی می خونی این رو یادت میندازه
سلام ،مدتی بود به دلایلی نمی توانستم سرکی به دنیای مجازی بزنم، امروز که مطلب جدیدتان را خواندم با خودم گفتم چه شده ؟چگونه یک جوان که در ابتدای راه زندگی است  و هنوز هیچ مسئله ی دشواری را بطور جدی در زندگی تجربه نکرده تا این حد دم از نا امیدی ، سردی ، بی تفاوتی یا بی ثمر بودن میزند؟ گفته ای از خود میپرسی اگر نبودی چه میشد؟ من فکر میکنم هریک از ما قصه ی متفاوت و شکلی بی نظیر از خلقت و زندگی هستیم ، اگر هر کدام از ما نبودیم قطعا کائنات به شکلی که امروز هست تعریف نمیشد ، اینکه بگوییم ما اگر نبودیم جایمان هر چیزی حتی آشغال میتوانست باشد توهین مستقیمی است به خلقت زیبایی که میتواند منشا خوبیها ، انسانیتها، تغییرات و تحولات بیشماری باشد، مهم این استکه باور کنیم موثریم و باور کنیم که آفریده بینظیر خداوندیم ، هیچ چیز خوبی آسان بدست نمی آید حتی  چیزهای بد هم گاهی بدست آوردنشان بسیار مشکل است، پس چرا به جای اینکه از لحظه لحظه زندگی کوتاهمان لذت برده و استفاده کنیم آنرا با زباله و کثافت مقایسه میکنیم ؟ من نمیخواهم دم از خدا و پیغمبر و دین بزنم ، از این دنیا و آن دنیا هم نمیگویم در واقع تخصصش را ندارم اما به یک چیز معتقدم که زندگی یک موهبت بزرگ است که به همه عطا نمیشود خیلی از جنین ها در  دوران بارداری از بین میروند، خیلی از نوزادان ،کودکان ، و جوانان در سنین پایین به دلایل مختلف میمیرند ، خوب این فرصت به آنها داده نشده، بدنبال چراییش نیستم، فقط میگویم قطعا ما به دلایلی که نمیدانم شایستگی احراز این فرصت را داشته ایم پس بهتر است به جای آنکه فقط نیمه ی تاریک زندگی را بینیم به نیمه ی روشن آنهم فکر نماییم ، امید چیز خوبی است اصو لا به ما یاد میدهد که از فرصتها چگونه به صورت مفید استفاده نماییم ، کمی رژیم امید گرفتن بهتر است از رژیم بدبینی و نومیدی داشتن ، امتحان کن بعضی چیزها به امتحان کردنش می ارزد، حوصله و صبر، پشتکار و  امیدواری سه ضلع مثلت موفقیتند ، امیدوارم بر راس این مثلت چون خورشید بدرخشی،سربلند و پیروز باشی.
پاسخ:
سلام 

ممنونم از نظر کوبنده ی شما ! له شدیم !

راستش من خیلی چیزها رو امتحان کردم اما جواب ندادند و مقصر هم من نبودم ! واقعا گاهی شرایط ادامه ی خیلی از کارها رو سخت می کنه

من دست از تلاش نکشیدم و نمی کشم اما هنوز نتیجه ای هم از این تلاش ها نگرفته ام ! همیشه ته دلم روشن است اما گاهی باید به موضوع واقع بینانه تر نگاه کرد ! 

آیا عقاب در قفس هم عقاب است ؟ شاید تنها تفاوتش با یک فنچ این باشد که بقیه بیشتر او را نگاه می کنند تا فنچ ! اما موضوع اصلی یعنی عقاب بودنش چه می شود ؟ 
خوب بیشتر مواقع یه چیزی داری ولی چون تو اون مرحله حساس نیاز بهش نداری زیاد قدرش رو نمیدونی بعد زمانی که بهش نیاز داری نیست!
یه مواقعی وقت بازی و شیطنته اما  میشینی پای درس و مطالعه بعد اون موقع ها که وقت درسه تو دلت بازی میخواد!
نمیدونم این چیزی بود که من توی زندگی زیاد دیدم


ممنون از سنگ صبور عزیز بخاطر نکات مهمی که از زندگی بیان کردند

"هریک از ما قصه ی متفاوت و شکلی بی نظیر از خلقت و زندگی هستیم"

این چیزی بود که من واقعاً به شنیدنش احتیاج داشتم حس دلگرمی و اشتیاق عجیبی داد
یه حرف نو بود برای من
ممنون
پاسخ:
من یه چیزی رو یاد گرفتم

اگر عدد تاست کمه - قوانین بازی رو تغییر بده

برنده ی بازی هایی که قوانینشون از پیش تعریف شدند - از پیش تعریف شده
من قصد نداشتم شماراله کنم ، قصدم القای مثبت اندیشی بود، ممکن است خیلی چیزهارا امتحان کرده و به نتیجه ی دلخواه هم نرسیده باشیداما این بدان معنا نیست که همیشه بازنده اید،از قدیم گفته اندک خواهی که شوی خوش نویس ، بنویس و بنویس و بنویس، این یعنی تمرین و ممارست در جهت قدرت بخشیدن گامهایی که در ابتدا ی هر مسیری بدلیل عدم شناخت و تجربه لرزانند، تا شکست نخوری لذت و قدر پیروزی را نمی فهمید،هیچ برنده ای از روز اول برنده نیست، پشتکار و عدم ترس از شکست اورا پیروز کرد ه، منظورم این است که میتوانی در فرصت غنیمتی که تحت عنوان عمر و علی الخصوص جوانی به شما عطا شده همه چیز را انگونه که میخواهیدتجربه کرده و بعد از شکستها و پیروزیهای مختلف ، راه درست را انتخاب کنید، برایتان ارزوی موفقیت دارم.
پاسخ:
شاید همین صحبت ها و القاها در پس زمینه ی ذهن من ثبت شده و من هر چند وقت یکبار ذهنم رو با نوشتن گردگیری می کنم 

به هر حال هر کسی در محیطی که درش رشد کرده تربیت میشه و مسلما این مسائل قبلا به من دیکته شده اند 

اما خوب زندگی هم مشکلات خاص خودش رو داره و گاهی لازمه یه نگاهی بهش انداخت - حداقل این آدم رو به فکر فرو می بره که یه تکونی به خودش بده

و روی من هم تا به حال اثر بدی نذاشتند چون در زمینه صورت مسئله رو با تمام جزئیات می نویسم اما همیشه در پس زمینه فکرم مشغول راه حلشه 

پس نگران نباشید - اوضاع زیاد هم نابسامان و نابود نیست
With these words, I take energy.
Behind these words, I see a real person
پاسخ:
:D
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">