یه چیزی بیشتر از یه مدته که درگیرم !
خیلی چیزارو نمیشه به همه گفت ! به خصوص این موارد ... کم پیش میاد کسی در این موارد روی حرفت فکر کنه ! بیشتر واکنش نشون میدن و گارد می گیرن تا اینکه بخوان فکر کنن !
خیلی فکر می کردم به قوانین طبیعت ... به اینکه ما سوای اینکه حالا انسان هستیم و ... - در اصل یکی از قوانین طبیعت هستیم !
و غیر از این نمیتونستیم باشیم ... چیزی که تابع قوانین جهان نباشه به نظر من نمیتونه به وجود بیاد
به این فکر می کردم که چرا یه ادم معمولی قدش بین 160 تا 180 سانته ؟ چرا مثلا 180 متر یا 180 میلیون متر یا 160 میکرومتر نیست ؟
چی باعث شده ما اینقدری بشیم ؟ آیا هوش انسان تاثیری در فیزیکش هم داشته یا نه ؟ به فرض اگر خیلی بزرگتر بودیم ( منظورم خیلی خیلی بزرگتره ) ممکنه بود حتی زمانی که می خواهیم بدویم تبدیل به مسافر زمان بشیم !
یا اگر خیلی کوچک تر بودیم ممکن بود هرگز بازی فوتبال اختراع نشه و کریس رونالدو الان یه آرایشگر می بود !
بعد از کلی فکر به چیزای این مدلی موضوع رو ادامه دادم به سمت هرچیزی که ( حس می کنیم ) روی ما تاثیر میذاره
مثل دعا ! مثل این کارایی که ما می کنیم ولی حیوانات انجامشون نمیدن ! برام جالبه که یه آهو شکار میشه ... یه پلنگ شکار می کنه
یه آدمی که میره مسجد هم ممکنه قربانی بشه و یه آدمی که تا حالا توی زندگیش هیچ دعایی نکرده هم ممکنه به راحتی شکار بکنه
به این فکر می کردم که واقعن اگر هیچ خدایی در کار نباشه چی ؟ اگر همه اش توهم ما باشه چی ؟
واقعن این حرف نیچه جای فکر داره که به راستی انسان اشتباه خدا بود یا خدا اشتباه انسان ؟
من هیچ نظری در این مورد ندارم و فقط بهش فکر می کنم ! مرز بین وجود و عدم وجود چیزی که بهش میگیم خدا به اندازه یه تار مو هم نیست !
چند وقت پیش با ماشین میرفتم اصفهان پیش یکی از اقوام ... طبق معمول وقتی تنها هستم این آهنگای بی شرفم رو پلی می کنم و سرعتم هم معمولن زیاده ! همیشه عادت دارم قبل از شروع یه سفر یا هر کاری یا حتا طول روز آیت الکرسی می خونم
نمیدونم چرا ولی چون از بچگی این رو می خوندم دوستش دارم و حس خوبی بهم میده ! خلاصه اون روز هم همین کار رو کردم
وقتی رسیدم اصفهان دقیقن در خونه ی فامیلمون که رسیدم دیدم چرخ ماشین داره بادش خالی میشه ! نگاه کردم دیدم چرخ ساییده شده
و این اتفاق اگر چند دقیقه زودتر می افتاد به صورت چرخشی و رعایت قوانین گریز از مرکز به خاطرات می پیوستم !
این موضوع رو با یکی از دوستان بی خدای خودم مطرح کردم و گفتم فکر میکنم این آیه بی تاثیر نیست !
اون هم جوابی رو داد که خودم هم قبل از اینکه باهاش حرف بزنم بهش فکر کرده بودم ! گفت این فقط یکی از احتمالات ممکن بوده و تو توی اون حالت قرار گرفتی ! ممکن هم بود چرخ توی راه بترکه و منهدم بشی !
درسته ممکن بود ! ولی چرا نشد ؟ حالا موضوع اینه که آیا خوندن این آیه کار خاصی انجام میده ؟ اگر بخوام طبق برداشت از صحبت هایی که اول این پست کردم به این موضوع نگاه کنم باید بگم که این دعا خوندن هم احتمالن یکی از قوانین طبیعته ! که ما انجامش میدیم ولی خودمون خبر نداریم که دقیقن داریم چه کاری انجام میدیم
ممکنه بعدها اثر خوندن یه دعا رو بشه به وسیله فرمول های ریاضی توضیح داد و به قوانینش پی برد ! اما به این فکر می کنم که در این قسمت ایمان مهمه یا خود دعا ؟
مثلن اگر من از بچگی به جای خوندن آیت الکرسی - یه توپ دارم قلقلیه رو می خوندم و ایمان داشتم که این شعر منو از حوادث حفظ می کنه ... آیا باز هم ممکن بود که واقعن این اتفاق بیفته ؟
نمیدونم چطور بیانش کنم ... منظورم اینه که آیا این آیه اثر خاصی داره یا یه انرژی و یا نیروی کشف نشده ای هست که ما با ایمان داشتن به یه چیزی به محیط میدیم و عکس العمل محیط همون چیزیه که بهش فکر می کنیم ؟
شاید همین طور باشه ! من خیلی به خدا فکر می کنم و احساس می کنم تنها حالتی که میتونه وجودش رو اثبات کنه اینه که ما هیچ اثری ازش نبینیم ! اگر در قوانین دنیا دست ببره - اگر به کسی کمک بکنه و در کل اگر خودش وارد عمل بشه خیلی خنده دار و بچگونه به نظر میرسه و نشان از ناقص بودن قوانینش داره
مثلن عدالت و حکمتش و برنامه ریزیش میره زیر سوال ! فرض کنید یه برنامه نویس یه برنامه ای بنویسه که مجبور بشه مرتب دستکاریش کنه ! مثلن ویندوز رو که میساختن اینقدر ضعف میداشت که ما نمیتونستیم برطرفش کنیم و باید یکی از اکسپرت های ماکروسافت میومد و هی بهش سر میزد و نواقصش رو برطرف می کرد !
حس می کنم اگر خدا در امور دنیا دخالتی بکنه خدا نیست ! و اگر هم دخالتی نکنه ما هیچ راهی برای اثباتش نداریم مگر اینکه بگیم این دنیا رو خدا آفریده که اون هم فرض ماست ! ممکنه درست نباشه !
اگر هیچ خدایی وجود نداشته باشه ... اگر فقط یکی از نیاز های ما به وجود آوردن یک خدا باشه چی ؟
شاید شما از خوندن این نوشته ها خوشتون نیاد و من رو یه ابله فرض کنید اما بهتون اطمینان میدم که هرچی بیشتر به این موضوع فکر کنید بیشتر به عقب برمی گردید و به پوچی می رسید ! منطق بشر نمیتونه به درستی جوابی به این سوال بده !
گرچه گفتم عقب چون بنا به عقیده خیلی ها کسی که این مدلی فکر می کنه عقب موندست ! و سعی کردم به عقیده شمایی که الان این حس رو به من داری احترام بذارم ! گرچه قبولش ندارم
تصور خدایی که نشسته تا یکی از بنده هاش یه آیت الکرسی بخونه تا 4 تا فرشته رو بفرسته که چرخ ماشینش رو تا مقصد ساپورت بکنن ... یا خدایی که اصلن وجود نداره و ما می پرستیمش ... و اینکه ممکنه بعدن خنده دار به نظر برسیم ! مثل زئوس که یه زمانی خدا بود و الان فقط یه افسانست !
اینها همه تصورشون سخته ! بعضیا میگن اصلن چرا بهشون فکر می کنی ؟ زندگیتو بکن بیکاری مگه ؟
اما عادت داشتم از بچگی که هرچیزی میدادن دستم دل و روده اش رو می ریختم بیرون تا ببینم چطور کار می کنه !
و حالا هم دوست دارم بدونم این زندگی که دستمه چطور کار می کنه ؟ چقدر اختیار دارم توش ؟
شاید تنها موضوع اینه که تصور دنیای بدون خدا - بدون کسی که به ما کمک می کنه - بدون یه آینده روشن و ... خیلی سخت و ترسناکه ! و فقط انسان مجبور شده خدا رو خلق کنه ! یا شاید هم نه ! نمیدونم
به قول ولتر اگر خدا وجود نداشت لازم می شد خلقش کنیم !
و شاید هم این کار رو انجام دادیم ! امیدوارم جواب این سوالات رو بگیرم ! من خدا رو حس می کنم اما نمیتونم اثباتش کنم و حتا دقیقن نمیدونم این حس رو خود به وجود اوردم یا خدا ؟
امیدوارم به یه جایی برسم که از این سدرگمی در بیام
خیلی سوال توی ذهنمه که اگر بخوام اینجا بنویسم خودش یه وبلاگ میشه ! تا همین جا فعلن کافیه شاید بعدن دوباره اومدم یه قسمت دیگه اش رو انتقال دادم اینجا !
بدرود