بایگانی مرداد ۱۳۹۶ :: Oops

Oops

Oops

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از قسمت نظرات استفاده کنید.

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

امشب یکی از آشناها حرفی بهم زد و رفت

اما به معنای واقعی کلمه قلبم شکست 


مطلبی رو می خوندم که نوشته بود شکستن قلب واقعیه و واقعن اتفاقی که می افته مشابهه اینه که قلب بشکنه


و من این رو احساس کردم... قلبم درد گرفت، اول بدنم داغ شد و بعد سردِسرد شد، و کلی عرق کردم، و به حدی که نمیدونم چقدر بی اندازه بود از رفتارش و حرفی که زد ناراحت شدم، گرچه فکر نمی کنم خودش اصلن حتا متوجه شده باشه... 

بعد یه حس بدی بهم دست داد، شبیه مردن... یعنی فکر می کردم یا باید طوری خودم رو تخلیه کنم یا قطعن یه بلایی سرم میاد تا صبح، و واقعن نمیدونستم باید چه کار کنم، نه کسی بود که باهاش صحبت کنم و نه کاری از دستم بر میومد برای خودم


خوشبختانه دوست خوبم دا گریت استمیونییتر بهم پیام داد و کلی حرف زدیم و زیر و روم کرد و واقعن به خاطر این جریان مدیونشم... امیدوارم همیشه سلامت باشه و پله های ترقی رو یکی در میون بره بالا همینطوری... 

خلاصه بعد از کل این جریان، با اینکه امشب قلبم شکست و خیلی ناراحت شدم، اما فکر می کنم پشت هر اتفاق اینطوری ای یک تجربه و یک پیام وجود داره

مثل یه نقشه، که بهت میگه اطرافیانت کجان، تو باید کجا باشی، الان کجای کاری و در نهایت خودت رو نشونت میده تا بتونی پیداش کنی

انسان هایی که فهم پایینی دارند، مسائل منفی رو بد تحلیل می کنند، و مسائل خوب رو افتضاح! 

اصلن شاید دلیل اینکه وارد شرایط بدی میشن همین باشه، اما موضوع اینه که حتا خیلی از زندانی ها هم وقتی مدت زمان زیادی رو در زندان سپری می کنند، دیگه دوست ندارند ازش خارج بشن و بیرون از اون زندان غریبه هستند... حالا اگر اینجا کسی سعی بکنه اونها رو از اون وضعیت رها بکنه شاید کار درستی نباشه! 

چون اول اونها وارد زندان شدن، و بعد زندان وارد اونها شده و باهاش خو گرفتند... 

اینه که نه قهرمان باشیم، نه برای هرکسی دوست باشیم، نه به هرکسی کمک  کنیم و ناجی باشیم، نه فکرمون رو درگیر کسانی کنیم که اصلن طوری خلق نشدن که معنی خیلی چیزها رو بفهمن

خیلی سنگین و منطقی رفتار کنیم، و یا حتا سرد... بگذاریم این عمل منفی با تحلیل بدشون مواجه بشه، اما جایگاه و شان خودمون رو پایین نیاریم تا جایی که به اون حالت افتضاح خودش برسه 

میگن خوبی که از حد بگذرد

نادان حساب بد کند

و درسته، دنیا طوری کار می کنه که برای خوب بودن همیشه باید توضیحی داشته باشی

و فقط بد بودنه که بدون هیچ توضیح و دخالتی در سیستم دنیا کار می کنه


یه وقتایی توی این بازی کثیف که زندگی راهش انداخته، باید بد باشیم، یا حداقل خوب نباشیم 


وگرنه بد بلایی سرمون میاد


از خدا می خوام هیچوقت قلبتون نشکنه

و اینکه، طوری باشه که از خوب بودن خودتون هرگز احساس بدی بهتون دست نده

شاد باشید

داشتم به این فکر می کردم که افراد زیادی هستند که علیرغم داشتن توانایی های زیاد از جایگاه خوبی در جامعه برخوردار نیستند و برعکس افرادی هم هستند که از نظر داشتن توانایی های هوشی یا فیزیکی یا ... خیلی معمولی هستند اما همیشه در حال پیشرفت


موضوع اینه که وضعیت زندگی ما خیلی زیاد به محیطمون وابسته است... حداقل با این تعریف معمول زندگی که در ذهن هممون هست


و توانایی های ما زمانی مورد استفاده قرار می گیرند که با محیط و افراد تعامل داشته باشیم


و اگر در جهت مخالف حرکت کنیم یا حرکتی نداشته باشیم هیچ نتیجه ای ندارند


یه شناگر حرفه ای رو در نظر بگیریم... به انواع فنون شنا مسلطه 


وقتی بیفته توی یه جریان آبی که فرضن به سمت جنوب در حال حرکته و بخواد به سمت شمال شنا بکنه موفق نمیشه


چون محیطی که قراره درش شنا بکنه و اون آبی که درش شنا کردن معنی پیدا می کنه در حال حرکت به سمت دیگری هست


هرچقدر هم که حرفه ای باشه وقتی اون چیزی که شنا کردن رو تعریف می کنه به سمت دیگری جریان داره - اون رو هم با خودش میبره !


مگر اینکه به کل از آب خارج بشه - که خوب با خروجش از آب دیگه توانایی ای که داره هم تعریفی نخواهد داشت... و هرچقدر هم که شناگر خوبی باشه وقتی آبی در کار نباشه با یه فرد معمولی هیچ تفاوتی نداره


داستان خیلی از توانایی های ما دقیقن همینه - جالب هم نیست اما واقعیتش اینه که همینطوره و بدون حضور در جامعه و محیط و تعامل با افراد و در خیلی از موارد توافق با اونها - هیچ بازدهی نداره و در حد بالقوه باقی میمونه


مگر اینکه اون شناگر بیاد و یه استخر با مشخصات مورد نظر خودش بسازه و به هر سبکی که می خواد درش شنا بکنه که خوب استخر ساختن هم کاری نیست که همه ی شناگرها انجامش بدن


به صورت خلاصه این تعارف در قالب IQ و EQ تعریف میشن و خودم هم به این نتیجه رسیدم که در بسیاری از موارد توانمند بودن و داشتن مهارت یا تخصص یا هوش و توانایی بالا بدون داشتن مهارت های اجتماعی تقریبن هیچ بازدهی نداره


و مثل معدن سوختی میمونه که همیشه منتظر یه جرقه است تا مشتعلش بکنه...


در صورتی که همون کبریت با همون شعله ی کمش میتونه یه منطقه رو به آتیش بکشه و سوخت خودش رو پیدا می کنه و شعله اش رو گسترش میده


در آرمانشهر همه ی افراد توانمند موفق هستند... همه در جایگاه خوبی قرار دارن و طبقه بندی افراد بر اساس تواناییهاشون صورت می گیره


اما در واقعیت قوانین بازی خیلی فرق می کنه... کسی موفقه که از همون چیزی که داره - حتا خیلی کم - بدونه باید چطور استفاده بکنه و نمایشش بده


شاد باشید