جادی توی نوشته ی جدیدش یه حرف جالبی زده
نوشته در مورد سمپاد هست، یعنی سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان
من با چند تا از دوستام که اونجا درس می خوندیم گاهی در مورد اینکه چقدر موفق بوده در پیاده سازی ایده اش و خروجی خوب صحبت می کنیم، متاسفانه خیلی اوضاعش خرابه، حداقل توی ایران خیلی بد پیش رفت و الانم که دیگه خلوصش هم از دست داده و اصلن معلوم نیست توی آزمونای ورودیش دقیقن استعداد درخشان رو در کدوم قسمت میسنجه، حالا اینکه بعد از ورود چه اتفاقی می افته که به کل درباره اش صحبت نشه بهتره
اما موضوع جالبی که جادی بهش اشاره کرد این بود که بچه هایی که واقعن از هوش بالایی برخوردارن از خودشون جلو میزنن، عالی بود، در ادامه نوشته بود که به فرض طرف نمیدونه شیمی و فیزیک چیه دقیقن ولی اومده سوختی ساخته که توی JPL ناسا نمونه اش رو نساختن
یا نمونه اش که توی دنیای مجازی میبینیم گاهی، طرف با داشتن اطلاعات خیلی معمولی از کامپیوتر و فقط به واسطه هوش بالاش و ترکیبش با خلاقیت، بزرگترین و خفن ترین سیستم هارو هک می کنه، از یه راهی که متخصصای امنیت اصلن فکرشم نمی کردن
و خوب یه نفر که به این مرحله میرسه یهو، سخت میشه بردش به راهی که بیاد از پایه اون مواردی که تهش رو دیده رو بخونه و کار کنه و... و نتیجه این میشه که یه آدمی از آب در میاد که در عمل خیلی کارا از دستش بر میاد ولی روی کاغذ هیچی نداره، یعنی خیلی کارا رو میتونه انجام بده ولی نمیتونه اثبات کنه یا رزومه یا مدرک مرتبط و یا حتا مطالعات خیلی گسترده ای نداره در رابطشون و خوب این آدم رو معمولن به رسمیت نمیشناسن،
به خصوص توی ایران که دهنت باز نشده میگن مدرک؟ معدل؟ سابقه مرتبط؟ که خوب آدمای عادی با همین چیزا تعریف میشن اما اینا توی تعاریف ایده آل های آدمای خیلی باهوش و نابغه معمولن جایی ندارن...
سمپاد سعی می کنه آدمای اینطوری رو جذب کنه و لباس سوپرمن بهشون بپوشونه، با زیاده روی توی همون چیزای عادی، یعنی در نهایت یه آدمیه که چیزای عادی رو میدونه اما مثلن چیزای عادی ای که قرار بوده ۴ سال دیگه بدونه رو الان میخورونن بهش، هیچ چیز جالب و متفاوتی توی سیستم آموزشیش نداره، گرچه اینم مال زمان ما بود، الان که از اسمش هم چیزی نمونده به اون صورت
خلاصه من اگر روزی بچه دار بشم، و خدا بخواد و خیلی باهوش و با استعداد بشه، به جای فرستادنش به پادگان های درسی یا هر پادگان مرتبط با استعدادش ، بهش آزادی میدم تا با خلاقیت و هوش خودش مسیر زندگیش رو به بهترین شکل انتخاب کنه و فقط سعی می کنم بهش مشاوره بدم و تجربیاتم رو در اختیارش قرار بدم، تا اینکه بفرستمش جایی که بگن مغزت در اختیار ماست و ما تصمیم میگیریم که تو چطور ازش به خنده دار ترین حالت ممکن استفاده کنی
و بعدم برسه به مرحله ی فرار از سیستم، فراموش کردن اصول پایه، یهو اوج گرفتن و یهو هم سرکوب شدن!
بی سرو شکل بود یکم چون خلاصه اش کردم، اما بحث قشنگیه و شاید بعدن دوباره در موردش صحبت کنم، خیلی جای حرف داره...