Chryo Chamber (65 Million Years Ago) :: Oops

Oops

Oops

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از قسمت نظرات استفاده کنید.

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی

اسم پستو !

 

دوست دارم در مورد احساساتی که اذیتم میکنن اینجا بنویسم

 

یه مدته که حس میکنم دچار یه دوگانگی شدم

 

از طرفی آدمایی که باهاشون ارتباط دارم خیلی سریع بهم کانکت میشن - یا شاید من خیلی سریع بهشون کانکت میشم - یا باز شاید فقطم نه آدما - هر موجودی - یا دوباره شاید نه همه موجوداتم دیگه !‌ جانوران و برخی جانداران

 

و از طرفی هم مثل اینه که کانکشن در عین حالی که قوی به نظر میاد خیلی ضعیفه ! یا شاید بیشتر از حدی که لازمه قوی میشه - قبل از اینکه بسترش فراهم بشه !

 

حالتش رو میتونم اینطوری توصیف کنم

 

زمانی که تازه دانشجو شده بودم مادرم بهم دستور پخت مرغ سرخ کرده رو داد و من اولین باری که سعی کردم مرغ بپزم - مرغ منجمد رو از فریزر کشیدم بیرون و کمی که یخش آب شد گذاشتمش توی ماهیتابه و سعی کردم طبق دستور پختش پیش برم ولی در نهایت غذایی که پختم روش برشته شده بود و وسطش خام بود و مثل آدمی که توی یه جزیره دور افتاده در ۶۵ میلیون سال قبل گیر افتاده و مجبور شده دایناسور بخوره تا نمیره، اون غذا رو خوردم !

 

آره فکر کنم خوردمش !‌ وات ده فاک !

 

الان همچین حسی میگیرم از اطراف - از آدمایی که بیشتر بهشون کانکتم...

 

انگار روش برشته و عالی به نظر میاد ولی از داخل خیلی مشکل داره و اصلن چیزی نیست که به نظر میاد !

 

و مسئله ای که روی مخمه همون دستورالعملشه ! اینکه من فکر میکنم همه چیز رو درست انجام میدم ولی در نهایت نتیجه چیز دیگری رو نشون میده !

 

این حس رو از همکارام - از بعضی اعضای فامیل - از اعضای نزدیک خونوادم و خیلیای دیگه میگیرم ! 

 

کسانی که من بهشون اهمیت میدم ولی یادم نمیاد حس مشابهی رو ازشون دریافت کرده باشم یا حسی که بهشون میدم رو به درستی درک کرده باشند.

 

کپسول انجماد - ۶۵ میلیون سال قبل !

 

این یه ترکیبه که از بهم پیوستن یک سری حس ها و کلماتی که میان توی ذهنم و قبل از اینکه بتونم شکارشون کنم فرار میکنن به وجود اومده !

 

من نمیدونم خود واقعیم کجا گیر افتاد.

 

خود واقعیمو یادمه ولی اینکه کجا جا گذاشتمش رو یادم نیست.

 

این نسخه ای که الان از من وجود داره از نظر خودم یه نسخه فیک هست - که میتونم بگم فیکه ولی دقیقن نمیدونم چرا !

 

به رفتارای دیگه خودم هم با آدما فکر میکنم !‌ من خیلی باگ دارم ! اینکه چطور میتونم با یکی خیلی خوب باشم و هیچ بدی از من نبینه و با یکی دیگه مثل یه جاااااااااااااااااااانوررررررررررررررررررررر رفتار کنم ! 

 

خودش اون تیکه رو نوشت ! حلال زادست !

 

خلاصه که پر شدم از حسای منفی

 

اما به اینم فکر میکنم که شاید آدمای منفی اطرافم رو که توی ذهنم بایگانیشون کرده بودم و قرار بوده که دیگه حساب نکنمشون رو حساب کردم و اونا این حسو بهم دادن

 

و دقیقن هم همینه چون از همونا این حسا رو میگیرم !

 

چند تا برج زهرمار نچسب دارم اطرافم که اگرم نخوام جزئی از زندگیم هستن مگر اینکه تا جایی که میتونم به حساب نیارمشون و فقط بر حسب ضرورت ببینمشون !‌ چون هر بار که میبینمشون بیشتر مطمئن میشم که چقدر بدرد نخورن !‌ انگار هیچکس نیست که اینقدر به درد هیچی نخوره !

 

منحرف شد داستان - در کل باید سعی کنم روی خودم بیشتر کار کنم - یه قیچی هم دستم باشه که هرچیز منفی ای رو با فکرش حذف کنم .

 

حساسیتامو کم کنم ! نه خیلی خوب باشم که فرشته به نظر بیام - گرچه خوبه - نه اینقدر بد بشم که جااااااااااااانووووووررررررررر - اوه فاک !‌ - به نظر بیام .

 

شخصیت گرگی خودمو دوست دارم - انگار قرار نیست رام بشه هیچوقت - ولی گاهی سگای مهربون خونگی رو از دور تماشا میکنه - و خودشم نمیدونه چی در اونها براش جذابه که باعث میشه بهشون خیره بشه !

 

من یه جایی توی کپسول انجماد موندم و این نسخه از من داره روی زمین قدم میزنه !

 

۶۵ میلیون سال قبل ؟

 

آره اون موقع یه شهاب سنگ منقرض کننده هم خورد به زمین !‌ 

 

شاید من منقرض شدم اصلن - خبری از کپسول مپسول نیست !‌ چون توی اون کپسول هنوزم امید وجود داره - و این نسخه از من به امید پیدا کردن اون کپسول داره روی زمین راه میره !

 

کجاست جدی ؟‌ چی شد ؟

بچه خوبی بود !

 

شاید ارتباطی بین اون کپسول و این سگای خونگی که گرگ وجودم به تماشاشون میشینه وجود داره !

 

اگر فراموشی گرفته باشی - گمشده ات اگر جلوی چشمت هم باشه نمیتونی شناساییش کنی !

 

گرچه منظورم این نیست که اون سگ خونگی توی اون کپسوله !

 

در کل گفتم بنویسم شاید یکم سبک یشم !

 

کپسول انرژی منفی رو ولی میدونم چیه !‌ یه بار باهاش برخورد کنم یه ماه باید پاکسازی کنم !‌

 

این دیگه از کجا اومد ! سم خالص !

 

یکی از میکسای استریکس خودبخود توی پلی لیستم پلی شد  و باعث شد من بتونم این نوشته مبهم رو تموم کنم !

 

امروز داییم میگفت چهره ی مبهمی داری - وقتی دختر داییم میگفت ساسان موهاتو کوتاه کن و قفلی زده بود روم !

 

گفتم فیدبک مثبتم دارم از موهام - همینجوری مبهم و بهم ریخته هم طرفدارای خاص خودشو داره !

 

بریم دیگه !

 

یه نفری اومد - دو نفری دارم میرم !‌ منم سم خالصم !‌ خودمم نمیدونم چند تام دیگه !

 

 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">