بایگانی ارديبهشت ۱۴۰۲ :: به نام تفاوت

به نام تفاوت

به نام تفاوت

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از آیدی Unsane در تلگرم استفاده کنید.

یعنی

https://telegram.me/Unsane

لینک کانال تلگرم :

https://telegram.me/Phree

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

فکر کردم اسم اینو چی بذارم، گفتم هرچی در مورد عنوانش توی ذهنمه بنویسم

 

منظورم از اون G در حقیقت نقطه G هست. آره همون نقطه G.

حالا چون خواستم برعکسشو نشون بدم و خود G به گرانش هم ربط داره

 

یه منفی هم گذاشتم پشتش

 

اون سیاه و سفید هم رنگشه

 

خشکی هم یعنی جایی که خشکه !

 

حالا ماجرا چیه؟

من چند سال پیش فکر میکردم در یک دوره‌ی سیاه و سفید از زندگیم قرار دارم که هیچ چیز رنگی نداره.

 

ولی بعد اتفاقاتی افتاد که فهمیدم به خوبی قادر به تشخیص رنگ‌ها هستم. در حقیقت شاید رنگی بود و من به رنگ‌ها عادت کرده بودم.

 

میتونستم به اوج لذت بردن از یک حس برسم و هنوز هم گاهی، مثل الان، با گوش دادن به یک موسیقی خاص در حالتی بین خواب و بیداری، و یا استشمام یک عطر خاص، اون حالت برای لحظاتی برام مجددن قابل تصور و ملموس میشه و حسش رو میگیرم.

 

اما کمی عمیق شدم و دیدم از اونجایی که احساس کردم زندگیم رنگی شده، تقریبن دیگه هیچوقت در حسی عمیق نشدم

 

همه چیز سطحی ‌شد و نقطه G نداشت.

به نظر رنگی میومد اما در حقیقت سیاه و سفید بود.

خشک بود.

 

مثل زل زدن به عکس ۲ بعدی یه منظره‌ی زیبا.

 

خنده‌ها، لذت‌ها و حتا احساسات منفی، ژرفاشون رو از دست دادند.

 

نمیدونم این خوبه یا نه...

 

دیشب تا خط بالا رو نوشتم و خوابم برد

الان باز هم دارم موزیک Reversed Fireworks  رو گوش میدم و من رو نزدیک میکنه به حسی که دوست دارم در موردش بنویسم

 

 

یادمه اولین باری که رفتم جایی که اسمش رو الان گذاشتم سیاهچاله، چه حسی داشتم

 

مثل کسی بودم که چشمش بسته بوده، ولی بیناییش مشکلی نداشته و مور رنگی هم نداشته

 

وقتی چشمم رو باز میکردم همه چیز رو با تمام رنگ‌ها و وضوح بالا میدیدم

 

و این بعدها به اوج خودش رسید...

یادمه اوج ترکیب و تلفیق رنگش رو...

 

ولی بعدش ، شاید به خاطر یه ضربه یا شوک، اون سنسور رنگ از کار افتاد

 

الان انگار در باغ‌های معلق بابل و جنگل‌های آمازون هم تا دوردست‌ها خشکی حس میشه

 

توی دل رنگین کمان هم جز سیاه و سفید رنگی نیست...

 

ضد آب شدم! خشک!

 

میخندم، ولی انگار حسی نداره

تفریح، ارتباط، استراحت، ورزش...

 

انگار همشون افتادن توی یه لوپ که تکراری شده و دیگه چیز جدیدی توش نیست

 

احساس میکنم باید برگردم به دوران غارنشینیم، یکم برم تو خودم

فریک بشم... کتاب بخونم، بنویسم، کارای ریسکی انجام بدم، به هیچ جام نباشه هیچی

 

و دوباره چاکراهام باز بشن!

 

من وقتی بمیرم تمام این‌ها رو دوباره میبینم

مثل یه نسیم خنک، همینطور که چشمام دارن بسته میشن، عبور میکنن و نوازشم میکنن...

 

فکر میکنم لحظه‌ی جالبی باشه، اگر فقط قسمت‌های خوبش رو ببینم...

 

همون قسمت‌هایی که علیرغم داشتن تمام توجه و حواس یک نفر، لبخندش رو هم روبروم دارم...

 

 

...Replay

ردّی...

 

این روزا این کلمه چیزیه که کسی نمیبینش، اما به سادگی و بدون رد دادن یه واو، توضیحم میده

 

شدم مثل تهران روی گُسلش !

 

همه چیز اوکیه، مرتب، منظم

 

به یه اشاره بنده که با خاک یکی بشه

 

صفر تا صد تو یک صدم ثانیه پر میشه

 

عشق و نفرت عین یین یانگ شدن توی وجودم

 

همشو با هم دارم، میتونم در عین حالی که خیلی یکیو دوست دارم اینقدر ازش بدم بیاد که یاد و خاطرشو با خودش خاکشیر کنم

 

حس میکنم تو داستان اشتباهی بهم نقش دادن

 

این کاراکتر من برای یه داستان دیگه بوده

 

یه جور وحشی طوری شدم و عین یه گوله برف که از روی کوه قل میخوره میاد پایین و هی بزرگ و بزرگتر میشه دارم ردی تر میشم

 

انگار خاصیت سقوط همینه

 

چند روز مونده به عید بود که رد دادم و رفتم پیست که یکم آروم شم

 

و یهو دیدم با موتور بین زمین و آسمونم و بعدشم استخونم معلوم بود از شدت جراحت و آمبولانس و اورژانس و بخیه و خال جوش

 

خال جوش 😁

 

بعد باز از اورژانس مرخصم کردن برگشتم پیست... با همون پای پاره🤦🏻😑

 

مایک تایسون میگفت من ردی ام، به خاطر حریفم و مسابقم زندگی به کامم زهر مار شده، برا همین نه کمربندو میخوام، نه قهرمانی ، نه هیچی

 

من میخوام سلامتیشو ازش بگیرم، میخوام چیزی که من کشیدمو حس کنه

 

نمیدونم چرا شدم مایک تایسون رینگی که اون طرفش خودمم !

 

دارم به خودم میزنم

 

لطمه !

 

آره الان فکر کردم دیدم عین تهران روی گسلم

 

ولی بعدش فکرم رفت رو داستانایی که باعث شدن و میشن که گسل بره تو ماجرا و تهران خاک شه

 

پسر تو اصلن اینجا چیکار میکنی؟

 

چرا اینجوری شدم من؟

این آدمای دورم چرا این مدلی ان؟

 

الان یادم اومد، پولامو چرا اینجوری دارم خرج میکنم؟

آتیش بزنم به مراتب بهتره!

 

🍆

 

این نمیدونم چرا سجست شد رو کیبوردم! بیا گذاشتمش اوکیه حالا؟

 

یه عکسم میخوام بذارم نمیدونم میشه یا نه ، با گوشی سخته

 

خلاصه نمیفانکشنه درست...

 

دوتا یکیش داره میکنه، رد میده یکی در میون

 

چه چیزایی داره میاد تو ذهنم

 

فکمو گرفته بود فشار میداد اینور اونور میکرد میگفت چیکاااااار کنم حالاااااا

 

یا اون پنیک اتک

 

چقدر اینجا بی صداست

 

صدای توی گوشم داره کر میکنه منو

 

برم دنبال هندزفری... هنزفری...

 

ثثثثثثث