بچه کوچول :: به نام تفاوت

به نام تفاوت

به نام تفاوت

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از آیدی Unsane در تلگرم استفاده کنید.

یعنی

https://telegram.me/Unsane

لینک کانال تلگرم :

https://telegram.me/Phree

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی

آخرین ساعاتی هست که من خونه هستم و بعدش دیگه خدمت به صورت جدی شروع میشه


هفته قبل کلی امید داشتم - انگار یه حسی بهم می گفت میری میگن برو هفته بعد بیا و همین طور هم شد


اما برای این هفته کلی برنامه داشتم - منتها برنامه هایی که وابسته به تصمیمات بقیه بود - و به علت اینکه بقیه تصمیمات دیگری گرفتند همه برنامه های من هم خراب شدند


موضوع این بود که قرار بود یه سری از اقوام که خیلی وقت بود ندیده بودیمشون بیان خونه ما - برای یه کاری قرار بود بیان تهران


منم راستش بچه هاشون رو خیلی دوست دارم و خلاصه همه اش می گفتم کاش یه جوری بهم مرخصی بدن که اینا رو ببینم


اما با اینکه اومدن تهران - به خاطر به وجود اومدن یه سری مسائل نیومدن خونمون و در کل این هفته هم خیلی معمولی گذشت و هیچی ... !


و الان هم دیگه چیزی نمونده به اون لحظه ای که داداشم و دوستم دارن منو کچل می کنن و می خندن و عکس میگیرن و من دارم به این فکر می کنم که ای بابا ! عجب داستانیه ...


خلاصه تو افکار خودم منگ بودم و رفتم توی آشپزخونه تا یه چیزی بخورم ... تاریک تاریک بود


یه چراغ قوه خیلی کوچیک دارم که یه شعاع حدود 2 متری رو روشن می کنه - رفتم چراغ قوه رو گذاشتم کنار آشپزخونه و یه سفره پهن کردم و نون و پنیر و گوجه ! ساعت 3 صبح 


میخوردم و فکر می کردم که یهو دیدم صدای ملچ مولوچ میاد ! نگو خانم فهمیده بودن که من اومدم و اومده بودن گوشه آشپزخونه وایساده بودن تا صداشون کنم


اسم این خانم فیدل هست - ایشون یه سگ کوچولوی خیلی خوشگل و با نمک هستند - و علاقه وافری به بنده دارن


اگر هم من وارد خونه بشم تا زمانی که غیبم میزنه پیش منه ! نمیدونم من رو چی میبینه دقیقن - از من استفاده ابزاری می کنه


چون تا منو میبینه فقط نگاهش به دستامه ! اگر با اشاره تکون بدم براش که بیا - می فهمه قضیه مربوطه به شکم 


اگر ببینه من دارم میام می فهمه باز قضیه مربوطه به شکم اما نه اون شکم ! این دفعه نوازش شکم ! برای همین می خوابه رو زمین و به طرز عجیبی خودش رو لوس می کنه که هرکی ندونه فکر می کنه ایشون یه شاهزاده هستن و ما خدمت رسیدیم برای امر نوازش 


خلاصه - منتظر بود ببینه چی میگم بهش - من نمیدیدمش - فقط دستم رو تکون دادم - اومد کنارم نشست !


منم شروع کردم مثل همیشه تعارف بارش کردن - سلااااااام به به به به به به به به ... بچه کوچول ! از این طرفاااااا ! اون هم خودشو لوس می کرد و میومد جلو با ناز و ادا ( گرچه من نمیدیدمش اما یکی از عادت هایی که داره اینه که تا شروع می کنم اینطوری باهاش حرف زدن اینقدر قیافه می گیره و با ناز راه میاد که آدم فکر می کنه واقعن داره می فهمه ! گرچه شایدم می فهمه ! چون هردفعه به فرض میره توی حیاط و میگم بیا تو می خوام درو ببندم اینقدر ناز می کنه و روشو اون طرف می کنه و بعد با هزار منت میاد و محل نمیده و ... که فکر می کنی داره تو دلش میگه " حالا به پیشنهادت فکر می کنم ولی خیلی دلتو خوش نکن " )


 یکی از عادت های زجرآوری که داره اینه که میاد میشینه خیره میشه بهم ! به خصوص زمانی که دارم یه چیزی می خورم - هیچ حرکتی هم نمی کنه و فقط هر چند ثانیه یه بار زبونش رو در میاره و دوباره میکنه تو !


و امکان نداره من چیزی بخورم و نخوره ! نمیدونم چرا به من از شکمش هم بیشتر اعتماد داره ! هویج گوجه خیار پنیر سبزی و ...


ایندفعه هم موضوع نون و پنیر و گوجه بود که سر رسید ! هیچی دیگه منم یه لقمه می خوردم و یه لقمه برای اون می گرفتم تا بخوره ! و هر چند ثانیه بهش می گفتم آخه بچه کوچول ( این لقبیه که من بهش دادم ) کدوم سگی اینجوریه ؟ نون پنیر گوجه می خوری ؟ روانی ؟ :-|


و اون هم نمی فهمید من چی میگم فقط دمش رو تکون میداد که یعنی برو درسته - قضیه اوکیه ! بعدم یه نگاه به پنیرا می کرد که یعنی لقمه بعدی بی زحمت اگر امکان داره 


اینا همه مقدمه بود ( مشکل روحی دارم من - 7 صفحه مقدمه می نویسم ) - داشتم به این فکر می کردم که خودمم نمیدونم چطوری بگم ! راستش مربوطه به زمان - چه زمانی میرسه که من دارم این خاطرات رو مرور می کنم ؟ چرا اون زمان میرسه ؟


فیدل تا کی من رو یادش میمونه ؟ آیا وقتی به هر دلیلی از هم جدا بشیم - تمام این ماجراها از بین میرن ؟ مثلن من بمیرم - یا اون بمیره - بعد این همه نون پنیر گوجه کجا میرن ؟


فضای جالبی بود - فیدل نصفش معلوم نبود - فقط نصف صورتش رو میدیدم - بهش می گفتم به نظرت یه روزی میرسه که تو به من بگی یادش بخیر ؟ و من بگم یه روزی فکر می کردم اگه از هم جدا بشیم همه چیز تمومه ؟


راستش این موضوع که توی ذهنمه اشاره به یه موضوع کلی داره که چون الان ذهنم خیلی آشفتست قدرت بیانش رو ندارم کاملن !


آخرش چی میشه ؟ اون سکوت توی آشپزخونه و اون فضا خیلی برام آشنا بود ! حس می کردم خیلی توش قرار گرفتم 


اگر زندگی ما به همین چیزی که الان داخلش هستیم ختم بشه - به نظر من که زیاد ارزش نداره ! این مدل خلقت به ذهن خود منم می رسید !


این داستان هایی هم که در مورد بعدش میگن رو زیاد قبول ندارم - چون اینها هم خیلی مسخره به نظر میان - اصلن هم جالب نیستن و من یکی رو که هرگز راضی نکردن !


چه زمانی قراره چیزی رو تجربه کنم که در این دنیا یا اون دنیایی که میگن - امکان تجربه اش نیست ؟


آیا این اتفاق می افته ؟ ممکنه وقتی یه چیزی رو خیلی دوست داریم جزئی از ما باشه ؟ ممکنه یه روزی برسه که این خاطره دوباره زنده بشه ؟ و اما این دفعه من پنیر باشم ! یا گوجه - یا فیدل ؟ یا تاریکی یا اون چراغ قوه ی کوچیک ! 


چرا فیدل شد فیدل و من شدم من ؟ و این اتفاق ها افتادند ؟ این ها همه یک سری قوانین هستند ... شاید اینقدر دقیق هستند که کاملا مشخص بوده که تمامی این اتفاقات خواهند افتاد ... و اینقدر وسیع و بی حد هستند که هیچکس نمیتونه اونها رو پیش بینی بکنه !


یعنی خود به خود انجام میشن اما فکر می کنیم ما در انجامشون نقش اصلی رو داریم در صورتی که ما فقط یه قسمت از این موضوع هستیم 


یه برنامه ساده کامپیوتری رو مثال میزنم - کارش اینه که به فرض با استفاده از یه سویچ و یا یه سری if و else و ... میاد یه عملیاتی انجام میده


یه عدد تصادفی تولید می کنه به فرض بین 1 تا 10 - و بعد میگه اگر عدد 1 بود بنویس یک - اگر 2 بود بنویس دو و الی آخر


این برنامه خروجیش 10 تا حالت داره - حالا فرض کنید این 10 حالت به 100 یا 1000 یا ... حالت برسن ! بعد مشتقاتی بهش اضافه بشه


اگر به فرض عدد مورد نظر 1 بود و هوا ابری بود و سر چهار راه ایستاده بود و 11 سالش بود و به فرض یه اتوبوس قرمز داشت میومد - اقدام به تصمیم گیری بکنه که باید چی کار کنه و حالا این تصمیم برمی گرده به حالت هایی که قبلا به وجود اومدن و تصمیماتی که گرفته و .........


و در کل یه خروجی ظاهر میشه - آقای 1 حرکت کن رد شو از چهارراه ! اما برای گرفتن این تصمیم یه عدد بسیار بزرگ که در مغز جا نمیشه - تابع و متغیر و عوامل بیرونی و ... تاثیر داشتند تا به این نقطه برسیم و این تصمیم گرفته بشه


اما اگر تمام اون توابع و فاکتورها و ... رو داشته باشیم ( سورس برنامه ) و یه ابر محاسبه گر - میتونیم مستقیما بریم سراغ این حالت و ببینیم در این حالت این آقای 1 چه تصمیمی میگیره 


اگر جهان رو به نظمش می شناسند یعنی برنامه ریزی داره - در برنامه هم همه چیز قابل پیش بینی هست ! اینکه انسان نمیتونه بعضی چیزها رو پیش بینی کنه دلیلش اینه که مغزش ظرفیت انجام این کار رو فعلن نداره - اما مطمئن هستم اگر هر چیزی خارج از این برنامه بخواد عمل بکنه - اول اینکه اصلن چیزی نمیتونه این کار رو بکنه تا زمانی که داخل برنامه هست - یعنی شرط وجودش داخل برنامه اینه که جزئی از اون برنامه باشه و طبق الگوریتمش پیش بره


و حتا اگر اینقدر باهوش باشه که فکر کنه میتونه کاری بکنه که خلاف نظام برنامه است - اون فکرش هم جزئی از نظام اون برنامه خواهد بود !


در کل می خوام این رو بگم که اگر این دنیا نظام مند باشه - همه چیزش رو میشه پیش بینی کرد - چون اگر قرار باشه چیزی درش وجود داشته باشه که قابل پیش بینی نباشه - یعنی از نظم پیروی نمی کنه - یعنی اینکه نظام دنیا به هم میریزه و فکر نمی کنم کوچکترین بی نظمی ای اگر ایجاد بشه - لحظه ای بعد از اون دنیا وجود داشته باشه !


یادمه یه زمانی که کد میزدم - کافی بود یه کاراکتر غیر مجاز وارد بکنم - به خصوص زمانی که توی شبکه کد ارسال می کردم ! کل برنامه کرش می کرد و از شبکه هم دیسکانکت می شدم ! چون اون برنامه به سری قواعدی داشت - ولی قوانینش محدود بودند و از کاربر می خواست به علت محدودیت قوانینش - خودش رعایتشون بکنه تا مشکلی پیش نیاد و اگر رعایت نمی کرد - چیزی جز نابودی در پی نداشت


حالا همون رو اگر بسط بدیم به یه برنامه با قوانین نامحدود - قابل پیش بینی هست که چه اتفاقی قراره بیفته - اما شاید نشه انجامش داد


مثل محاسبه توان 2 میلیونم یه عدد 19 رقمی در 0.3 ثانیه توسط یه کرم فلج کندذهن ! منتها اصل موضوع اینه که این کار شدنیه اما نه توسط اون کرم فلج کندذهن


همونطور که به چهره فیدل نگاه می کردم و هر چند ثانیه زبونش رو بیرون می آورد اینها از ذهنم رد میشدند ! البته خیلی بیشتر از اینها بود - اما راستش من هم فقط بهشون فکر کردم و گاهی افکار آدم اینقدر پیچ در پیچ میشن که به سادگی نیمشه بیانشون کرد


فقط نمیدونم کجا باید دنبال پاسخ این سوال ها باشم ! گرچه میدونم فعلن هیچ جا ! اما ممکنه جایی در ذهن خودم پاسخشون وجود داشته باشه ؟


جایی جلوی چشمم ! مثلن در نیم رخ فیدل که به زور توی تاریکی دیده می شد ! چرا من اینقدر دوستش دارم ؟ و چرا اون اینقدر من رو دوست داره ؟ اینها حتمن دلایلی دارن - دلایلی که شاید اگر من بدونم - و برم دنبالشون - بتونم بفهمم بعدش چی میشه ؟ 


آیا چیز جدیدی به وجود میاد ؟ یا همین الگوریتم به روند اجراش خودش ادامه میده و بعدها پاسخ این سوالات رو به وجود میاره ؟


و سوال خیلی مهم تر اینکه - آیا زمانی که به پاسخ برسم - سوالی باقی مونده ؟ اگر صورت سوال پاک بشه چی ؟


یه مثال ساده بزنم و برم - فرض کنیم من قبلن یه بار زندگی کردم - و به فرض می خواستم بدونم بعد از این زندگی چه اتفاقی برام می افته ؟ یا یه همچین سوالی - الان در مرکز پاسخش قرار دارم اما دیگه اون سوال از بین رفته ! 


نکته اینجاست که دوام سوالات هم شاید به انقضای ما بستگی داشته باشن ! اما شاید هم نه ! شاید اینها از قبل سرچشمه می گیرن و سوالاتی که الان در ذهنم ایجاد شدن هم بنا به دلایلی که فعلن نمیدونم دارم ایجاد میشن !


و در نهایت ... آیا اصلن به حضور خود برنامه ریز داستان ( برنامه نویس این برنامه - خدای خودمون ) در طول مسیر نیازی هست ؟ فکر نمی کنم یه برنامه نویس حرفه ای اینطوری برنامه نویسی بکنه ! اگه دنیا رو یه هوش مصنوعی فرض کنیم - باید اینقدر کامل باشه که خودش تصمیم بگیره ! اما نمیدونم دعای ما ... نفرین - خیر و شر ... اینها کجا پردازش میشن ! نمیدونم ! شاید یه نفر همه اش رو میبینه اما پردازش رو سپرده به چیزی که طراحی کرده ! 


حاصل کارش رو میبینه و لذت میبره ( چقدر خدا رو خلاصه کردم ! ) 


در کل دنبال توضیح همه ی اینها هستم - خارج از یه سری قصه و روایت و حکایت ... چیزی که حتا بشه براش فرمول نوشت


و فکر می کنم در ناخودآگاه همه به این ایمان داریم - اگر دقت کنید هرچه پیش میریم داریم به دنیا شبیه تر میشیم !


داریم به سمتی میریم که دنیا رو درک کنیم ! اما شاید یه راه بی نهایت باشه و شاید هم همه این سوالات من تا چند صد سال دیگه به جواب قطعی برسن ! گرچه این خیلی خوشبینانست ! الکیه مگه ؟ :دی


به هر حال سرتون رو درد نیارم - این بچه کوچول امشب کار دستم داد ! شاید چون خیلی باحاله به این فکر کردم که قراره بعد از این رابطه باحال ما چی بشه و آیا این رابطه ابدی هست یا نه !


ببین خدمت چه می کنه با روح و روان ! عبرت بگیرید برادرا ! شوخی نیست ! من یک هزارم چیزی هم که در ذهنم گذشت موقع نون و پنیر و گوجه خوردن رو هم نتونستم بیان کنم ! بعضی چیزا رو واقعن باید خودتون بهشون فکر کنید


اما فکر کنید ببینید به جواب میرسید یا نه ؟ اگر نتونستید بهشون فکر کنید برید دفترچه اعزام به خدمت رو پر کنید - خود به خود این اتفاق می افته


در هر صورت - من فکر نمی کردم اینقدر بنویسم ! فقط خواستم بیام داستان گوجه خوردن فیدل رو بنویسم و اینکه آخرش خوشحال میشه و میاد جلوی در که من نازش کنم و برم ! می خواد بهم محبت هم بکنه دراز می کشه که نازش کنم ! فکر می کنه داره بهم محبت می کنه


کاش میتونستم بفهمم اون موقع گوجه خوردن دقیقن به چی فکر می کرد ؟ یا وقتی ازش می پرسیدم "ها؟" داشت به چی فکر می کرد ؟ 




زمستون سال قبل

که یهو از خواب بیدار شدم و با این صحنه مواجه شدم

اصلن هم تعارف نداره - قشنگ میاد زیر پتو جلوی بخاری و ...

بعد آدم به این فکر نکنه که این به عنوان یه سگ قراره چی بمونه براش/ازش ؟

نظرات  (۱۰)

سلام
داستانت جوابی نداره اصلا نظری نداره فقط اینو بگم که قبل رفتن یه لقمه به فیدلت بده ;)
سفر بسلامت ساسان
ایمیل هم یادت نره 
قربانت-سعید
پاسخ:
سلام حاج سعید

چطوری ؟ 1 هفته تمام شد ! 

و به طور خلاصه برات بگم - ترکیدم ! 

اصلن نمی خوام روحیه منفی بدم و اینها منتها با توجه به اینکه میدونم مثل خودم عشق کامپیوتری و فکر کنم زیاد با بقیه جوش نمی خوری و اینا

خودت رو آماده کن واسه یه زندگی جدید ! یعنی به کل 180 درجه با اینی که تا حالا تجربه کردی فرق داره

تمام چیزایی که امثال ما بهشون علاقه داریم اونجا فقط در حد یه اسم و خاطرست ! و مهم ترین چیز اینکه لیسانس و فوق لیسانس و دکتر برنمیداره به کل

اگه بدونی این 1 هفته چه کارایی کردم :دی ولی خوب خداروشکر جامو با زرنگی فعلن درست کردم و نصف بقیه زجر می کشم

روز آخرم گولشون زدم و رژه نرفتم و بعدم مرخصی گرفتم اومدم خونه ! البته واقعن زانوم رگ به رگ شده

من افتادم یگان تکاور - می خوان ازمون کماندو رنجر بسازن انگار ! البته توی تمرینات ورزشی و آمادگی جسمانیش با فرماندمون کورسی شدم طفلک ضایع شد می خواست رومو کم کنه نتونست نزدیک بود تنبیه شم :دی 

ولی این رژه زانوهامو داغون کرده 

در کل الان فهمیدم چرا اینایی که از آموزشی میان اینقدر حرف میزنن و هیچکی هم حرفشون رو نمیفهمه ! باید بری متوجه میشی خودت

خدا کنه زودتر تمام بشه به خوبی و خوشی ! 

دمت هم گرم - شرمنده این پیام رو 1 هفته پیش دادی من الان دارم جواب میدم - نبودم

یه دونه ای - بقیه که تموم شدن رفتن پی کارشون - من موندم و خودت و این وبلاگ :دی
سلام
خوش آمدی :دی
خسته نباشی 
از وقتی نظر دادم هر روز میام ببینم امدی یا نه 
که بالاخره امدی
والا خودت که خوب میشناسی روحیه ام رو 
اصلا نمیدونم چیکار کنم 
چند روزه هرچی نزدیک میشه یه جوری میشم 
یگان تکاور عجب جایی هم افتادی 
حاجی جا قحطی بود :دی
حاجی با کادرها در نیفت اینا بعضی هاشون عقل ندارن و زوری اند لج میکنن یوقت اضافه میبندن بهت :دی
آخر هم دشمنت شرمنده میدونم تو پادگان که اینترنت پیدا نمیشه جواب بدی همین که میای و لطف میکنی خودش خیلیه 
رفیق نیمه راه نیستیم 
کجا افتادی یه زنگ بزنم احوالی بپرسم ازت وقتی اونجایی :)
در آخر اینترنت بدون تو معنا نداره 
راستی میدونم خودت از قبل خبردار شدی ولی icloud هم رفته پیش باقالی ها
قربونت برم داداش 
راستی فیدل رو باهاش گپ بزن چند روزه ندیدتت دلش تنگ شده حتما 100%
شب خوش 
پاسخ:
قربانت 

تازه الان قدر 5 شنبه جمعه رو میدونم ! از همین الان که ظهر جمعست حالم گرفتست که صبح باید پادگان باشم

به خصوص اینکه این هفته احتمال اینکه آخر هفته بهم نگهبانی بخوره زیاده ! امیدوارم اینطور نشه

در کل یه دورانیه که باید بگذره منتها هیچکس تا به حال فکر درستی برای این قضیه نکرده که این دوران چجوری برای سربازا بگذره

امیدوارم خیلی بد نگذره ! امیدوارم تو هم بیفتی یه جای خوب فقط رو آموزشی زیاد حساب نکن چون هرجا بیفتی وضعیت کلی مشابه بقیه جاهاست

برا منم دعا کن که سریع تر تموم شه این 2 ماه حداقل - 2 هفتش رفته 6 هفته مونده 

امیدوارم خوش بگذره بهت - از این روزایی که برات مونده خوب استفاده کن 

شاد باشی
سلام
آموزشی من یک هفته دارم :دی
بعد تقسیم میشم هرجا بیفتم میمونم 
نمیدونم میدونی یا نه آخه من تقریبا 10 ماه خدمت دارم 
پدرم زمان جنگ منطقه بود بخاطر اون شاید اگه شانس بیارم یه 11 ماهی کسری بدن:دی
ممنون ساسان جان منم امیدوارم که این دوران برات به خوبی و خوشی تموم بشه 
قربونت برم 
بسلامت
پاسخ:
خوش به حالت 

1 هفته آموزشی ! هنوز شروع نشده تموم میشه 

البته حقته ! این کمترین چیزیه که میتونن به خانواده ایثارگرا بدن

پس ردیفه دیگه امیدوارم به بهترین نحو و آسونترین حالت خدمتت رو بگذرونی 

برای منم دعا کن - دارم کانال میزنم ببینم میشه یه سابقه بسیج جور کنم کسری بگیرم یا نه

اگه آشنایی چیزی تو این زمینه داری میتونه برام 6 سال سابقه جور کنه 6 ماه کسری بگیرم حتمن بهم بگو

این خدمت 6 روزش هم 6 روزه ! چه برسه به 6 ماه !
سلام
حاجی الان یک مشکلی هست اگه قبل سال 90 فعال باشی میتونی جور کنی اگه نه نمیشه 
منم خیلی دنبالش رفتم گفتن اگه فعال بودید تا سال 90 رو میتونستیم جور کنیم چون تا اون موقع سامانه و اینجور چیزی نیومده بود و کلا میشد کاریش کرد بعد از 90 یه برنامه دادن بهش که اگه سایقه امروز رو نزنن دیگه رفت کاریش نمیشه کرد
پاسخ:
سلام

جدی ؟ حالا باید برم دنبالش یه آشنا داریم - 1 ماهه برام فعال ردیف کرد - چون می خواستم برم توی یکی از تیمای تکواندوی سپاه که تو لیگ بازی می کنه

اما بعد منصرف شدم چون اگر بخوام از ایران برم این برام مشکل ساز میشه

ولی در کل بسیج رو سریع ردیف کرد - باید ببینم میتونه سابقشم ردیف کنه یا نه ! خودش که گفت کاریت نباشه ردیفه ! باید ببینم میشه یا نه !

دعا کن بشه - 6 ماه خیلیه !
آره برو دنبالش امیدوارم که بتونی کاری کنی
مگه سرباز سپاه بودن بعدا برا خروج از کشور مشکل ایجاد میکنه؟
چون من احتمال 90 درصد بیفتم سپاه 
پاسخ:
آره 

خیلی از دانشگاهای خارجی اگر بری - سرباز سپاه یا هر ارتباطی به سپاه داشته باشی ریجکت می کنن

واسه ادامه تحصیل و بعضی از کارای دولتی مشکل سازه

وگرنه مشکلی نداره
ای وای من!!!!خدااااااااااا... :D
جوون مردم و بردن اجباری....آقا فرار کن از خدمت باورکن با این استعداد نوشتنی که تو داری دست آگاتا گریستی رو میبندی تو داستان جنایی :دی
ساسان این چرندیات (نگفتم نصیحت چون میدونم دوست نداری نصیحت شنیدن و :دی) از من بشنو: خدمت خیلی باحاله..البته اگه تو شهر خودت نباشی وگرنه میشه مث دوران مدرسه واست...باور کن دیدن یه روز از خدمتم همراه دوستام واسم آرزو شده..کجا رفتن اونا؟؟!! :(
ایشالا خدمتت هم تموم میشه...شرمنده دیر میام کنکور 94 نفسمو گرفته..دیر میام اما میام...فراموشت نمیکنم رفیق،فراموشم نکن (گل)
پاسخ:
تو کجایی آرمین ؟ رفتی حاجی حاجی مکه ؟

خداوکیلی بیاید اینجا سر بزنید بهم :دی من اونجا با هزار حیله و نیرنگ در میرم 

سر بزنید بهم که روحیم خراب نشه ! من اصلن نمیتونم این مدل شرایط رو تحمل کنم

چون همیشه همه جا همه چیز رو اونطوری میسازم که مطابق میلمه ! اصلن با چیزی که بقیه ساختن و میگن "باید" رعایت کنی نمیتونم جور شم

البته این بده ها ! ولی هرکی یه مدله ! این سربازی دقیقن رو نقطه ضعف منه ! عین جهنمه برام ! 

بعضیا حال می کنن باهاش - اصلن دوست ندارن برن ! من بر عکسم - فقط دوست دارم یه لحظه بهم بگن برو بیرون از پادگان

خلاصه دعا کنید برام ! بد عادت شدم - همیشه ارشد بودم همه جا - این کارا جدی ازم بر نمیاد !

اگه بگم چه چیزایی پیش میاد برام اونجا ... !

خلاصه که بازم ممنون که میاید سر می زنید ! کاش سریع حداقل این آموزشی تمام شه ! 4 تا آدم کندذهن هم افتادن جایی که من هستم که یعنی روانیم کردن !

نمیدونم چرا همه چی اینقدر واسه من سخته ! مشکل خودمم ! بد چیزی ساختم از خودم
داش من ارتش چرا نداره :دی
یادمه روز اول خدمت یه بنده خدایی اومد جلو دسته ما و گفت:اینجا ارتشه...آهن باشی خمت میکنن...شیشه باشی جمت میکنن :دی
ایشالا تموم میشه ..بابا تو که مدرک دانشگاهی داری بعد آموزشی میشه واست کویت پادگان :دی من که با دیپلم رفتم خدمت...
خودت همیشه میگفتی اگه الماس باشی و ته دریا پیدات میکنن و میزارن رو سرشون روی تاج...بسم الله،الماس باش برادر من...الماس....آخ گفتم الماس یاد آهنگ دایموند ریهانا افتادم :دی 
در کل اینکه میلیون ها نفر مث من و تو اومدن خدمت و تموم شد و رفتن...واس تو هم تمو م میشه (فک کنم دیگه حالت از این جمله کلیشه ای بهم خورده :دی) ..فدایی داری،20E
پاسخ:
دقیقن اون آهن باشی خمت می کنن رو افسر آموزش ما هم گفت

البته یه خودکار دستش بود گفت اینجا آهن هم که باشی من با این خمت می کنم

خلاصه دعا کن اون برنامه ای که دارم عملی بشه که به خواست خدا برم تو بخش اداری 

من حوصله پادگان رو ندارم اونم 2 سال ! قشنگ مسیر زندگیم عوض میشه

خلاصه ممنون که بعد از عمری - کج کردی اینوری !

یه دونه ای برادر بسیجی ایثارگر مخلص نمونه

سلام خوبی

خواستم راهنماییت کنم به عنوان کسی که تمام چم و خم ارتش رو میدونه بنظرم مناسبترین یگان واسه تو یگان ورزش میتونه باشه اونم تکواندو که به این رشته نیاز دارن و حتی از حاهایی که اشناهات بهت معرفی میکنن خیلی بهتره و یه نکته از استعدادت چیزی اونح نگو چون ازت بهره وری مفت میکنن جوری که انگار وظیفته یه چیز میگم راجه به یگان ورزش حساب کار دستت بیاد هفته ای سه روذ میری روزانه 4ساعت تمرین همین حتی laptop متونی ببری

به هیچ جای دیگه هم فکر نکن حتی جایی که بارتیت هست شک نکن بهعترین خدمت رو انجام میدی یه جور باشگاهه انگار

احتمالا هم هرچند ماه یه دور مسابقات کشوری و ...که عالیه واسه تو

قربنت دوست قدیمی

تمام

پاسخ:
سلام

شاید تونستم یه کانال بزنم تو بخش های اداری و اونجا مشغول بشم

تا عصرا بتونم خودم هرجا می خوام برم تمرین 

چون ارتش تات جایی که من میدونم تیم و باشگاه به درد بخوری نداره ! حتا اگر هم برم یگان ورزشیش فکر می کنم اتلاف وقت باشه و نمیتونم خوب تمرین کنم

جایی هم نداره که از استعداد آدم استفاده کنن ! من خیلی نخبه ها رو میشناسم که دارن لب مرز پاس میدن ! خدمت همینه ! فقط باید از بند پ استفاده کرد وگرنه به راحتی میتونه آدم رو بدبخت کنه

راستی چقدر دوست قدیمی و ناشناس این روزا زیاد شده 

یعنی کی میتونستی باشی؟

به هر حال ممنون

سلام دعا میکنیم برات

سعی کن خوش بگذرونی

حداقل چند ماه باید سرباز باشی؟  پرسیدم که بدونیم چند ماه باید دعا کنیم

خیلی مواظب خودت باش

ما از تمام این دنیا این یه دونه وبلاگو با نویسندش پسندیدیم

چه کنیم دست خودمون نی

هست؟

گیر ندی بگی خودتو معرفی کن  که این خبرا نیس

از اسمم معلومه  نیس

فقط برو خدمت که داریمت 

 

پاسخ:
سلام 

قضیه چیه دقیقن ؟ هیچکس خودشو معرفی نمی کنه ! هرکی ندونه فکر می کنه اینجا پاتوق بچه های Anonymous هستش !

معرفی کنید بدونم کیا معرفت دارن سر میزنن ! من که خوشحالم میشم

و اما اصل موضوع ! راستش همه اش رو باید خدمت کنم ! 21 ماه شب و روز باید دعا کنی و رو سجده باشی و اشک بریزی

شرمنده سربازی سخته دیگه ! باید سختی بکشی

بعد به یه نکته ای اشاره کردی به نام خوش گذرونی ! اگه میشه به این سوال هم جواب بده که دقیقن چجوری باید خوش بگذرونم ؟

مثلن وقتی میگن دیگارو بشور سوت بکشم خوبه ؟

خلاصه ما رفتیم خدمت داشته باشید مارو
سلام عزیزم .گوگوری مگوری من .بیا, این بار با کروم دارم نظر میدم .:))
جه خبر؟سربازی خوش میره ؟اونجا میزارن موزیک امبینت یا دانتمپو از بلندگو طرف صبح گذاشت ؟ملت خر کیف بشن ؟
ببینم نمیخوای به بچه فرماندتون لینوکس یاد بدی؟
اونجا wifi داره ؟پس داره ؟wpa2?
راستی یه سوال زی کانف امدی؟
برای سال دیگه برنامت چیه ؟میای ببینیمت ؟
ایمیلتم ندادی :|
راستی میگن هرکی میره سربازی zoophilia میشه :)) امیدوارم تو نشی :))
ببینم تو که نمیخواستی کارمند دولت بشی چرا رفتی سربازی؟
مث ادم از پارتی هات استفاده میکردی و معاف پزشکی میشدی.اونم معافیت سرطان باسن :))
من که همین کار میکنم ۲ سال واسم زیاده .من ۶۰ سال عمر میکنم 10 سالشو خوابم,۱۵ سال اول زندگیمم که هیچی نفهمیدم. ۲ سال هم بزارم برم سربازی؟؟؟این دو سالو میزارم واسه خودم تفریح .چون این چند سال تفریح و از خودم دور کردم .از صبح تا شب مشغول کار کردنم تفریح ندارم :(( البته تفریحم شده کار ;)
اقا بخوشی و سلامتی برگردی.راستی اش پشت پات چطوری بود؟ :))
اخ چه حالی میده در حال کلاغ پر ببینمت :)) 
بالاخره امدیم و یه سر بهت زدیم .ما که یه unline بیشتر نداریم . قربونت .فعلا.
پاسخ:
سلام :دی

بدجوری شاداب به نظر میای خبریه ؟ من کل هنرم تو خدمت این بوده که سوالای امتحان پایانی رو از تو سیستماشون کش برم که اونم هنوز نصفش مونده

چون اونجا به کل نه کامپیوتر هست نه وایفای نه ... ! و همینم با کلی نقشه و حیله انجام دادم

ولی در کل نه اصلن خوش نمی گذره !  بعید هم نیست زوفیلیا شیم چون غیر از گربه موجود عادی دیگه ای اونجا پیدا نمیشه !حالا این پیام رو دادی بهونه ای شد تا در همین پاسخی که میدم از هرکسی که داره این رو می خونه تقاضا کنم برام دعا کنه 

یه سری کار می خوام انجام بدم که اگه بشه هم ایشالا کسری میگیرم و هم میفتم نزدیک خونمون ! یه سربازی فوق العاده ... 

الان آرزوی دوم زندگیم اینه ! ( آرزوی اول همیشه ثابته و آرزوهای بعدی به فراخور زمان و موقعیت تغییر می کنن )

و در کل اینکه خوشا به حالت ! گرچه معافی پزشکی شاید بعضی جاها مشکل ساز بشه اما معافی یه چیزیه که تا قبل از خدمت می گفتم بی خیالش معافی چیه - الان وقتی کسی که معافی یا کسری داره رو میبینم بهش حسودیم میشه واقعن

شاید گفتنی نباشه اما از بس روم فشاره همش بغض دارم - نمیدونم چرا اینقدر از این مدل چیزا بدم میاد و اصلن نمیتونم باهاشون کنار بیام

خلاصه خوشحالم که خوشحالی ! من الان از پادگان اومدم بیرون یه دوری بزنم و برم تو دوباره - همه اعضای خانواده مسافرت هستن و بهشون که زنگ میزنم فقط صدای خندشون میاد - منم کلی خوشحال میشم اما بعد که قطع می کنم و یه نگاه به اطرافم میندازم میریزم به هم ! 

خلاصه امیدوارم همیشه شاد باشی - برای منم دعا کن که به چیزی که می خوام برسم !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">