تکواندو رو دوست دارم ولی گویا اون به من علاقه ای نداره - داستان نا تمام ماند :: به نام تفاوت

به نام تفاوت

به نام تفاوت

درود به شما

با تشکر از اینکه از وبلاگ من بازدید می کنید.

در صورت تمایل میتونید برای ارتباط با من از آیدی Unsane در تلگرم استفاده کنید.

یعنی

https://telegram.me/Unsane

لینک کانال تلگرم :

https://telegram.me/Phree

شاد و سلامت و موفق باشید.

بایگانی

خوب


در اردو بودیم عید بود - کمر من پیچ خورده بود و این موضوع واقعا اعصاب برای من نذاشته بود - نصف بقیه میتونستم تمرین کنم ! کمرم بهم اجازه نمیداد . طلسم شده بود خوب نمیشد و اردیبهشت هم مسابقه داشتیم


یک سری اسپری خریده بودم - مدام به کمرم میزدم تا بیحس بشه و از دردش کم بشه تا بتونم تمرین کنم


برادرم دائم می نالید و می گفت که پاش درد می کنه - به هر حال تصمیم گرفتیم بریم دکتر - کمر من رو معاینه کرد و گفت که پیچیدگی و کوفتگی عضلات داری - باید بهش استراحت بدی - که خوب من نمیتونستم استراحت کنم چون نتیجه ی تمام زحماتم به باد میرفت - باید هرجوری میبود به مسابقات جهانی اعزام میشدم و این موضوع من رو نسبت به هر دردی بیحس می کرد


منتها وضعیت بدی برای برادرم پیش اومد - دکتر به پاهاش مشکوک شد و تجویز M.R.I کرد - وقتی جوابش اومد متوجه شدیم که در کنار استخوان ران برادرم یک غده به وجود اومده و نصف استخوان رو هم خورده بود ! مجبور شدیم عملش کنیم و با هر بدبختی ای که بود عمل شد


منتها بعد از عمل پزشک دستور داد که دیگه ورزش رزمی کار نکنه و پرونده ی تکواندوی برادرم همین جا بسته شد - حالا دیگه نه در اردوها کسی با من بود - نه میتونستم با کسی تمرین کنم و .. تنها شده بودم ولی باز هم نمی خواستم اون مسابقه رو از دست بدم


به هر حال روز مسابقه رسید و من با بهترین بازیکن کشور که در مسابقات قبلی قهرمان کشور شده بود باید بازی می کردم و یکی از ما انتخاب میشد


روز سختی بود - هم من او رو میشناختم و هم او من رو - در اردوها با هم تمرین کرده بودیم و به خوبی با هم آشنا بودیم - بازیکن بسیار خوبی بود


ولی من هم بسیار تمرین کرده بودم - یادمه استاد حاجی پور ( پدر خانم سوسن حاجی پور که نماینده ی ایران در المپیک  2012 بود ) کوچ من بود و دائم بهم می گفت امسال نماینده ی ایرانی 


بازی شروع شد - خیلی عالی بازی کردم - راندها گذشتند - قبل از مسابقه به کمرم کلی اسپری زده بودم که فقط همین 1 بازی من رو یاری بکنه 


30 ثانیه مونده تا انتهای بازی - نتیجه ی بازی 4 بر 1 به نفع من بود و در دلم داشتم خدا رو شکر می کردم که ناگهان زمانی که اومدم یک ضد حمله رو اجرا کنم کمرم پیچید و به قول خودمون "قفل کرد" این بدترین چیزی بود که میتونست اتفاق بیفته - در دلم فقط می گفتم خدایا نبازم ! نباید ببازم -  منتها وقتی ایستادم متوجه شدم که حتی نمیتونم بدنم رو تکون بدم - نصف بدنم گرفته بود و ثابت مونده بود و هر تکونی که می خواستم به خودم بدم چنان دردی می گرفت که حد نداشت


حریف من هم از این فرصت به بهترین نحو استفاده کرد ! صدای استاد کوچم رو می شنیدم که فریاد میزد "چرا ایستادی - حمله کن - بهترین دفاع حمله اس - چت شد یهو " منتها فایده ای نداشت - بدنم شوکه شده بود و سیاتیکم تمام بدنم رو قفل کرده بود


2 امتیاز دادم و چند اخطار گرفتم و هیچ یادم نمیره زمانی که 2 ثانیه به انتهای بازی مونده بود باز هم زمین خوردم و داور باز هم به من اخطار داد و یک امتیاز دیگر هم به حریفم اضافه شد ! نتیجه ی بازی - 5 بر 4 ! در عرض 30 ثانیه


مربیان به این علت که من رو میشناختند به من اجازه دادند که یک بازی دیگر هم انجام بدم منتها کمر من آسیب بدی دیده بود ! بازی بعدی رو هم 8 بر 0 باختم به بازیکنی که اصلا در حد و اندازه ی این حرف ها نبود و بعد روی تشک دراز کشیدم و مات و مبهوت به بالا نگاه می کردم 


همه ی آرزوهایم تباه شدند - خط خوردم به همین سادگی 


خوب این یکی رو شرح دادم - موارد بعدی رو شرح نمیدم - فقط به صورت لیست وار بیانشون می کنم


سال بعد هم کلی تمرین کردم و 2 هفته مانده به مسابقات پای من در اردو شکست و نتونستم مسابقه بدم


سال بعدش مجبور شدم به خاطر کنکور مدتی تکواندو رو کنار بگذارم و درست زمانی که استارتش رو زدم در اولین روز تمرین پای من پیچ خورد و شکست و تاندون های مچ پام پاره شدند - چند ماه گچ گرفتمش ولی به علت آسیب تاندون هاش - تا به همین امروز که مهمون شما هستم و در حال خواندن این ارسال هستید نتوانسته ام تکواندو کار کنم ! حس می کنم دیگه نمیتونم کار کنم و واقعا ناراحتم ... 


احساس می کنم این حق من نبود - و من اسم اینها رو بدشانسی میذارم نه چیز دیگری ! تمام تلاشم رو کردم و هیچ اسمی جز بدشانسی نمیتونم روی این موضوع بذارم ! انگار اصلا قرار نیست به آرزوم برسم ... 


برادر آخرم هم در اوج قهرمانی ها به خاطر درسهایش ورزش رو رها کرد - البته به خاطر اینکه در مسابقات کشوری حقش رو خوردند و با ناداوری حریفش رو برنده اعلام کردند - او هم دیگر کار نکرد !  خوب وقتی عاشق رشته ی ورزشیت هستی به این میگن شکست عشقی


به هر حال امیدوارم پای من هم خوب بشه ! بتونم دوباره بدرخشم ! این رو حق خودم میدونم ... به امید روزهای "دوباره خوب"



پایان داستان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">