با ناصر داشتم صحبت می کردم
بحث به اینجا رسید که یه وقتایی هست که میگیم چرا x یا y یا z ... ما رو درک نمی کنه
چرا رفتارش اینطوریه ... چرا ...
این یه جریان اشتباه پیش رونده است... تعداد مجهول های این معادله دائم افزایش پیدا می کنه و یافتن هرکدوم از مجهول هاش هم کار بسیار سختیه
اما میشه یه راه حل خلاقانه استفاده کرد... مسئله رو از یه زاویه دیگه نگاه کرد !
مجهولش رو خودمون فرض کنیم... تنها معادله ! و وقتی این x رو پیدا کنیم مشکل حل میشه
یه وقتایی باید به خودمون بگیم تو x یا y یا z یا ... رو درک کن !
نیازی به حل کردن اونها نیست... اونها رو توی یه مسئله فرض کن که تنها مجهولش خودتی
و زمانی که خودت رو در اون مسئله پیدا کنی خود به خود بقیه اجزای مسئله هم جای خودشون رو پیدا می کنن و موضوع حل میشه
یه وقتایی نباید خودمون رو مرکز قرار بدیم و در دنیایی پر از مجهول در اطرافمون گرفتار بشیم
باید یاد بگیریم که حل کردن n معادله ی یک مجهولی خیلی راحت تر از حل کردن یک معادله ی n مجهولیه !
به خصوص زمانی که اون مجهول همیشه یه چیز باشه !